روح من مجروح، روح من زنداني است
وطنم، زندان، وطنم شلاق
وطنم فرياد،
وطنم خشم من است.
وطنم مرد جواني است كه مرد،
پشت يك لبخند.
وطنم دختركي تنهاست
مرده در بستر ناباوري روز سياه.
وطنم، آن همان كودك تبداري است
كه مي داند
شب نبايد برود خانه
بي كه با خود ببرد
خرج بيماري خواهر را.
اي شما مردة بي نام و نشان، بو كرده
اي شما آرام، شما ساكت!
يا چه فرقي دارد؟ شما وراج!
باوري هست هنوز؟
وطنم، اما نيست
خانه بي نامي ها.
وطنم قالي پرنقشي است ، رنگين
وطنم سروي است پر از ريشه و برگ
در خياباني به درازاي تاريخ
وطنم نامي دارد
وطنم شهر شرف
وطنم آزادي است
8ارديبهشت88