۱۱/۰۲/۱۳۹۸

به آخر خط رسیدن یک شاعر توده ای و برخی حرفهای ناگفته

ق

به آخر خط رسیدن یک شاعر توده ای و برخی حرفهای ناگفته

اول گزارش همشهری آنلاین را از صحبتش با هوشنگ ابتهاج(سایه) بخوانید بعد چند جمله من واجب العرض هستم:
به گزارش همشهری آنلاین، الآن سایه تلفن کرد. ذوق کردم .گفتم خوبید؟ به هق‌هق افتاد. زار زد. گفت: فلانی! طاقت من صبور هم دیگر تمام شده است. دلم دارد می‌ترکد. دوست دارم داد بزنم. نمی‌دانم  این فریاد را کجا باید بکشم. وقتی می‌گفت "داد" وقتی می‌گفت "فریاد" در صدایش بغض و درد و تظلّم و استیصال گره خورده بود.  گفت: نمی‌دانم بر مزار کدام کشته باید بگریم. گریه امانش نداد... گفت: کاش می‌توانستم آنجا باشم. باز گریه نمی‌دهد امان... گفت: انگار در قبرستانی بزرگ ایستاده‌ام و نمی‌دانم بر مزار کدام کشته باید بگریم... مدام تکرار می‌کرد: نمی‌دانم... نمی‌دانم... گفت: فقط حرف این ۱۷۰ نفر نیست. از ایران چیزی نمی‌ماند. از مردم چیزی نمی‌ماند. فردوسی هزار سال پیش گفت: دریغ است ایران که ویران شود... چرا این را نمی فهمند. چرا نمی‌فهمند با دروغ نمی‌شود کشور را اداره کرد؟ چرا نمی‌فهمند که:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه‌روی گشت صبح نخست
 گفت: من به آخر راه رسیده‌ام. نگرانم شما جوان‌ترها چه می‌خواهید بکنید؟ نگران آینده آناهید هستم. سرنوشت این بچه‌ها چه خواهد شد.

برخی از حرفهای ناگفته:
خوب، خوب است که جناب سایه معترف شده که به آخر خط رسیده است. به ایشان چه باید گفت؟ حرمت غزلهایش و شعرهایش در سالهای گذشته نمی گذارد تا دهان را باز کنم و آن چه را شایسته او و رفتارش طی حکومت شاه و آخوند است بگویم. راستش را بخواهید اهل این کار هم نیستم. اما دلم به درد می آید وقتی که به یاد می آورم همین پیرمرد در هم شکسته در جوانی هایش هم گلی به سر ما مردم و جامعه روشنفکری ما نزد. تا بن استخوان با رژیم شاه رفت و حتی مانع از پخش ترانه ای در سوک خسرو گلسرخی شد و بعد هم در مقام یک شاعر توده ای تا توانست همین آخوندهای سقله را آب کشید و بلعید. نه تنها در تمام این سالها اعتراضی به آنها نکرد که این همه جوان و روشنفکر را به چه جرمی کشتند؟ این داغ و درفش و زندان و کنده و ساطور را برای چه کسانی به راه انداختند؟ و بالاتر از این ملاقاتهایش با خامنه ای را چه می گوید؟ به واقع که آدمی منزجر می شود از این همه سکوت و خیانت و الان اگر اجازه دهید بگویم اگر نام این به «آخر خط» رسیدن جنابش را من می گذارم پررویی و وقاحت باز دلم آرام نمی گیرد. مطلقا دوست ندارم به یک پیرمرد ریش سفید که کارش شعر و شاعری است از این حرفها بزنم. اما راستی مگر خمینی هم ریش سفید نداشت. مگر خامنه ای هم ریش سفید ندارد؟ و چرا به آنها بگوییم دجال و ضدبشر و به این شاعر مفلوک باج بدهیم و چیزی نگوییم؟ پس من حرف آخرم را با او می زنم. ننگ بر تو ای توده ای. چیزی در تو عوض نشده است. تو همان موقع که کاسة خامنه ای را پر می کردی و می لیسیدی و همین الان که آخر خط را دیده ای همان هستی که بوده ای. مگر خودت فریاد نمی زدی یک توده ای هستی؟ من هم فقط یک حرف با تو دارم. ننگ بر تو که یک توده ای تمام عیار هستی. و دیگر نیازی نیست شرح و بسط بدهم که توده ای یعنی چه؟ به اندازه کافی بی آبرو شده اید

۱۰/۲۹/۱۳۹۸

فریضه «طبیعی» سرنگونی هواپیمای مسافری، موج پرت و پلاگویی های حضرات و مشتلق های بعدی


فریضه «طبیعی» سرنگونی هواپیمای مسافری، 
موج پرت و پلاگویی های حضرات و مشتلق های بعدی 


یک رأس آخوند ـ جانور به نام هادی صادقی که عنوان «معاون فرهنگی رئیس قوه قضائیه» را هم یدک می کشد به صریح ترین وجه ماهیت تألمات مقامات مختلف رژیم را از کشته شدن مسافران هواپیمای ساقط شده اوکراینی برملا کرده است.
ایشان فرمایش فرموده اند که در شرایط جنگی کشته شدن «خودی ها» امری «طبیعی» است! جل الخالق که چه «صداقت»ی هم در این بیان نهفته است. بخصوص که در ادامه به خبرگزاری حکومتی میزان بیشتر لو داده اند:‌ «در جریان جنگ هشت ساله عراق و ایران هم «خودی ها» کشته می شدند»!‌
انسان وقتی حرفهای او را می خواند دچار شک می شود که این حیوان، آخوند ـ جانور است یا جانورـ آخوند؟ جای شکرش باقی است که این مژده را به ما داده اند که: ‌دستگاه قضایی این موضوع را با دقت پیگیری خواهد کرد! تنها ابهامی که وجود دارد این است که جناب معاون فرهنگی! میزان مشتلق قوه قضائیه را به کس یا کسانی که به انجام فریضه‌ «طبیعی» قیام و به هواپیما شلیک کرده اند مشخص نکرده است.

۱۰/۱۱/۱۳۹۸

یادداشت سال نو مسیحی و حتمیت تولدهای بزرگ


یادداشت سال نو مسیحی
و حتمیت تولدهای بزرگ

امسال شب تحویل سال نو مسیحی نفر همراه برادری در بیمارستان بودم. توفیق یافتم که اولین ساعتهای سال تحویل اندکی انجیل بخوانم. از انجیل متی شروع کردم. در شرح تولد مسیح آمده بود که هیرودیس پادشاه بیت الحم بود که به او گفتند پسر مشرق زمین در همین بیت الحم متولد خواهد شد. بسیار ترسید و کهنه و کاتبان قوم را جمع کرد و پرسید:‌ «مسیح کجا باید متولد شود؟» هیرودیس مجوسان را فراخواند تا محل تولد مسیح را پیدا کنند و به او خبر دهند. مجوسان جستجوی فراوان کردند و عیسای مسیح و مادرش را یافتند. اما آنها را به هیرودیس تحویل ندادند. پیدا است که هیرودیس، مانند همة‌ دیکتاتورهای دیگر تاریخ، از این زخم بسیار غضبناک «فرستاد و جمیع اطفالی را که در بیت لحم و تمامی نواحی آن بودند ، از دو ساله» را «به قتل رسانید و آن گاه به زبان ارمیا نبی گفته شده :‌تمام شد!» اما به رغم این همه سفاکی مسیح متولد شد و رسالت او ادامه یافت. من با این که بارها انجیل و همین قسمت از تولد مسیح را خوانده بودم اما این بار نکته عجیبی توجهم را جلب کرد. راستی قساوتها و غضب ها و کشتارهای دیکتاتورها برای جلوگیری از تولدهای بزرگ تاریخ ساز منحصر به میلاد مسیح و برخورد هیرودیس است؟ و آیا فقط او است که بعد کشتن اطفال زیر دو سال به خیال خام خود بر بالای جسد قربانیان خود لبخند پیروزی می زند و می گوید تمام شد؟ هرگز! همة‌ میلادهای بزرگ با قساوت و توطئه دیکتاتورها همراه است و شگفت این است که تیر همة این کید و مکرها به سنگ می خورد و در میلادهای بزرگ و سرنوشت ساز وقفه ای نخواهد افتاد. راه دوری نرویم. در آبان ماه گذشته ما شاهد یک میلاد بزرگ در تاریخ میهنمان بودیم. وقتی که خامنه ای دستور کشتار عام تظاهرکنندگانی که برای یک لقمه نان به خیابانها آمده بودند را داد چه کرد؟ و چه گفت؟ آنان را اشرار خواند و بعد هم برخود بالیدند که در ظرف ۴۸ ساعت کار را تمام کردند و جمله ثابت همة‌ دیکتاتورها را برزبان آوردند:‌« تمام شد!» ولی آیا واقعا تمام شد؟ نه این قافله را سر باز ایستادن نیست. کاروان خلق ایران تا مقصد آزادی، به رغم همه سختی ها و به رغم همة‌ فراز و نشیبهای جانکاه، راه را ادامه خواهد داد و تردید نباید کرد که خامنه ای کوچکتر از آن است که بتواند جلو میلاد خلق را بگیرد. مهم این است که ما به حتمیت تخلف ناپذیر میلادهای بزرگ تاریخی یقین داشته باشیم. و البته بهایش را هم بپردازیم. در بخش دیگری از همین انجیل متی آمده است که او «کار را در آتشی که خاموشی نمی پذیرد خواهد سوزانید»

برنامه اول شهیدان شهر


برنامه اول شهیدان شهر