۱۱/۲۸/۱۳۸۸

خسرو خوبان


سه شنبه، ۲۹ بهمن ۱۳۸۷، مانتره سپند روز

خسرو خوبان
به مناسبت سالروز شهادت خسرو گلسرخي
(فصلي از كتاب روزهاي راه راه ـ يادمانده‌هاي سالهاي بند)
دلاوري خسرو(گلسرخي) تنها اين نبود كه در دادگاه نظامي آن‌چنان شيرانه غريد و بدون آن‌كه «براي جانش چانه‌بزند، از خلقش دفاع كرد». علاوه برآن دفاعي از جنبش انقلابي كرد كه بسيار هشيارانه و آگاهانه بود. او دفاع قهرمانانه و تاريخيش را با كلام جاودان «مولا حسين» آغاز كرد كه «ان‌الحياة عقيدة و جهاد»...، بعد به‌هويت ايدئولوژيك خود به‌عنوان يك ماركسيست انقلابي اشاره كرد و سپس گفت: «زندگي مولا حسين، نمودار زندگي كنوني ماست كه جان بركف، براي خلقهاي ميهن خود، در اين دادگاه محاكمه مي‌شويم. او در اقليت بود و يزيد بارگاه، قشون، حكومت و قدرت داشت.




او ايستاد و شهيد شد، هرچند كه يزيد گوشه‌اي از تاريخ را اشغال كرد. ولي آن‌چه كه در تداوم تاريخ تكرار شد، راه مولا حسين و پايداري او بود، نه حكومت يزيد. آن‌چه خلقها تكرار كردند و مي‌كنند، راه مولا حسين است». پس از اين دفاع بي‌سابقه، خسرو در وصيتنامه اش خود را «فدايي خلق ايران»‌معرفي كرد. درحالي كه همگان مي دانستند كه او هيچگاه «فدايي»‌به‌معناي اخص تشكيلاتي آن نبوداز اين موضعگيري چه نتيجه اي مي توان گرفت؟ تعارف را به‌كنار بگذاريم. اگر اين موضعگيري، به‌غايت دقيق، هشيارانه و البته انقلابي نيست بايد به‌خسرو مارك فرصت‌طلبي زد. اما واقعيت اين است كه او در يك كلام ازخط مشي انقلابي مبارزه مسلحانه دفاع كرد و خود را ، به‌عنوان يك فرد به‌جريان مسلط و عمومي جنبش انقلابي ميهنش ، كه در آن زمان در مجاهدين وفداييها تبلور مي يافت گره زد.خسرو به‌عنوان يك عصب حساس جريان روشنفكري مسئول به‌خوبي مي‌دانست كه بسا ساده‌تر و حتي بي‌خطر‌تر است كه مقاديري دربارة خودش به‌عنوان يك شاعر و منقد ادبي حرف بزند و حتي در اين چارچوب به‌شكنجه و خفقان و سانسور رژيم شاه هم بپردازد. اما او فداييها را مي‌شناخت. در زندان، از طريق مجاهدين شهيد كاظم ذوالانوار و مصطفي خوشدل، با مجاهدين آشنا شده بود. و آن جا كه در دفاعيه اش بين اسلام ارتجاعي و انقلابي مرز مي كشد و مي گويد « و امروز نيز اسلام حقيقي دين خود را به‌جنبشهاي آزاديبخش ملي ايران ادا مي كند» اشاره به‌شناختي دارد كه از مجاهدين يافته است. بنابراين رسالت او به‌عنوان يك روشنفكر آگاه و مسئول اين بود كه در لحظة انتخاب «موقعيت تاريخي»‌خودش را تشخيص دهد. او در اين مقطع مي بايستي از شرايط استثنايي به‌دست آمده حداكثر استفاده را بكند . يعني علاوه بر آن كه قاطعانه در برابر رژيم وابسته شاه مي‌ايستد جنبش انقلابي ميهنش را معرفي كند. «ماهي سياه كوچولو»ي تنها، كه معمولاً‌ به‌گريز از دريا و تلاطم شهرت دارد، بر‌خلاف مسير حركت كرد تا خود را به‌دريا برساند. جسارت خسرو كه چارچوبهاي به‌رسميت شناخته و متعارف را شكست اين بود كه درست در لحظة انتخاب, خون خود را وديعة نام «فدايي» كرد. اين جسارت بي‌سابقه از يك سو مبين مرزبندي انقلابي او با مدعيان سازشكار ماركسيسم بود و از سوي ديگر پاكبازي خسرو را نشان مي داد. زيرا در سرفصل مرگ و زندگيش، بدون هيچ چشمداشت و مطالبه‌اي و فارغ از هرگونه تنزه‌طلبي و حسابگري بود. خسرو در اين لحظه ، كه همة چشمها به‌سويش خيره شده بود، به‌بهاي خونش ، نامش را با نام شريف فدايي گره زد و حقا كه گوارايش باد! براي يك ماركسيست انقلابي چه نامي والاتر از اين كه در كنار شهيدان پيشتازي همچون احمدزاده‌ها و مفتاحي‌ها و پويانها قرار گيرد؟ و به‌راستي اين نام شريف، اگر چه در دسيسه و خيانت ياران نيمه‌راه به‌تاراج رفت شايستة چه كساني بهتر از امثال خسرو است؟ او هم‌چنين وقتي گفت: « آن‌چه كه در تداوم تاريخ تكرار شد، راه مولا حسين و پايداري او بود» در اردوي حسين نام‌نويسي كرد و اين شرف نيز صدهزار بار گوارايش باد! چرا كه براي همة انقلابيون در همة زمانها و همة مكانها، چه شرفي بالاتر از اين كه لحظة چشم فروبستن در اردوي «مولا حسين» باشند. اين يك دگم شكني خلاق بود كه از روح صادق و دردمند خسرو ناشي مي‌شد. و فراموش نكنيم كه همين موضعگيري بود كه تمام دم و دستگاه ساواك را غافلگير كرد و به‌هم ريخت. كار خسرو ، چه به‌اعتبار دفاع قهرمانانه اش از اسلام انقلابي و چه به‌اعتبار فدايي خواندن خود يك دگم رايج زمانه را شكست. به‌اين اعتبار ، او در شعر زندگيش و زندگي شعريش ، دست به‌يك نوآوري و خلاقيت تاريخي زد. اين رسم اوست و راز جاودانگيش

هیچ نظری موجود نیست: