۸/۱۸/۱۳۹۲

نسيم سرد در سردترين ساعت سال

نسيم سرد در سردترين ساعت سال
براي سه، سيصد،سه هزار،
سي هزار زنداني قتل عام شده1367
يك، دو، سه،
سه، سي، سيصد، سه هزار
سه هزار، سي هزار، سي هزار...
سي هزار چشم بند و دستبند ، سي هزار صف.

سي هزار طناب دار،
سي هزار نگاه ملتهب زنداني،
سي هزار سال انتظار،
در سردابهاي سكوت.

سي هزار داردر شب ترس
سي هزار مشعل در دالان بي شعله
سي هزار ستاره در شب بي ستاره
سي هزار فرياد در كهكشان فراموشي‌ها.

كشيدن چهارپايه اززير حلقة طناب
پروازجوجة نور از شاخة ترد
بيچشماندازيازرسيدنبه آسمان لبخند
بي فرصتي براي درنگ.

بوسه هاي داغ وداع
بوسه بر دستهاي بسته
بوسه بر شقيقه هاي پريشان
بوسه بر پيشاني‌هاي پوكيده...

جانكاه‌تر از عطش در اين وادي آه
افسوس‌هاي من است
از غربت شما و دردهاي ناگفته
تو اما پرسش هميشة دست و چشم مني!

جهان بدون تو چگونه خواهد گذشت؟
نسيم سرد در سردترين ساعت سال؛
وسوز جانسوز درد، در ني  شكستة استخوان.
 خار بغض در گلوي تشنة كبوتر در قفس.

بعد تو! بدون تو!
بدون آن چشمها كه زيبايي را مي آفريد
و به ابديت شادي در لحظة «نه» باور داشت...
جهان چگونه خواهد گذشت؟

با هرقطرة خون گلويت
روزها را آلوده‌اند.
بي چشمهاي تو جهان كور است،
و بارانوبا بر سر و روي يادها مي بارد.
                                               
ساكنان ساكت اين سكوت!
بيدلي شما،
ضيافت دشنة عريان بود
نشسته در استخوان بي پناهي دختران بي برادر.

شوكت شما
آبروي سپيده بود
در صبح آرزوي انسان
و حرمت رهايي كبوتر در آبي‌ها دور.

پاي بدرقه پر آبله است
و سنگلاخ پيش رو
 پر از مجسمه‌هاي سكوت
سنگها براي سنگها آوازهاي سنگي مي خوانند.

گلدستةستايشي براي بيداري نيلوفر
شرارة شوقي براي همة آتش‌هاي نهفتة لاله
رسوخ نوري در ظلمات قلب قفل صخره‌ها
فوران صدا از چاه‌هاي متروك قديمي.

سي هزار شعر جاري رودو ترانة جنگل وكوه
سي هزار سرود رفتن به نهانخانة چريكان
سي هزار تفنگ
سي هزار هزار رگبار...

سنگها در سحر بيداري خواهند گريست
براي بغض شمعيدر ظلمت
كه تمامت جهاني سياه را شكست
و من برايتان از سالهاي بي قراري مي‌خوانم

27مهر92

۱ نظر:

ناشناس گفت...

dorood bar shahidane rahe azadi
ke zende tarin zendeganand