۹/۲۳/۱۳۹۲

غزل كوچه بيدلي

غزل كوچة بيدلي
براي بيدل شيردلان, براي مسعود

با پچپچه اي كه در سكوت مي ميرد شروع مي كنم
سلام اي تاريك!
سلام اي خلوت!
سلام اي كوچة بيدلي!
مرا به بي انتهائي
و وسعت دلتنگي ات ببخش...
و بگذر
از فراموشكاري هاي مردي
كه هيچ به ياد ندارد
الّا عطر گل سرخ
در شب ديدار
و نامي كه گم نمي شود در زمان بي رحم.


9مهر92

هیچ نظری موجود نیست: