۳/۱۰/۱۳۹۶

از هرستاره كه پرسيدم

از هر ستاره كه پرسيدم

از هر ستاره كه پرسيدم،
از هر آسمان كه پرسيدم،
از هر ابر گريان كه پرسيدم،
نام تو را گفتند...

از هر سنگفرش كه پرسيدم،
از هر كوچه بن بست كه پرسيدم،
از هر درخت ناكام كه پرسيدم،
نام تو را گفتند...

از هر زنجير،
از هر قفس،
از هر شلاق،
از هر پرواز كه پرسيدم...

از هر بغض
از هر اشك،
از هر لبخند،
از هر فرياد كه پرسيدم...

راهها تو را گفتند،
خيابانها تو را خواندند،
شهرها تو را نوشتند
خانه ها تو را پناه دادند....

مادران تو را گريستند،
رسولان تو را آوردند،
چريكان تو را ستودند،
شاعران تو را سرودند...

من تو را مي گويم
تو را مي بوسم
تو را مي نامم،
اي خاك نشسته بر سنگ بي نامي

نامدارتريني «بي نام» جاودانه ام
«بي نامي»ات نام مي بخشد بر من
و بر گل سرخ
و دريا تشنه مي شود با نام تو


و من با نام تو نام مي يابم
آن چنان كه خاك با تو شرمندة انسان است
كه در آسمان سياه
دورترين ستاره اي

23ارديبهشت96


هیچ نظری موجود نیست: