۷/۲۷/۱۳۹۷

پائيزانةسفر


پائيزانةسفر

تقدیم به مهری که از آن همه مردم است
به خواهر مریم


رودي ازمعناي سفر
باتكههاي تن
و پرازپارههاي روح
جاري دررگهاي آبي ابر...

چه بودهاي؟
چه بودهاي زيراين گنبدمرمرين
كه مينايش راازسفرههاي آب آوردهاند
و چيستي؟
وقتي كه عبور ميكني

باقايقي از كاغذواشك ورؤيا
درمه صبحگاهي خيال...

فصل پيشرو
باكدام دغدغةناباورانه
رنگ خورده است كه اين چنين
كاهلانه به سروقت قمريهارفته است؟

مرااي جادوي پائيزي رنگها
ازاين ملال روزها
و تشويش لحظههاي بيرنگ
به ديدار پرندگاني ببر
كه آواز تشنگي شان را
بادهاني خونين خواندهاند.

هرذرهات زنده دردقيقهاي دور
هر تارريشهات
افشان در خاكي كهن،
وهرشاخهات
روبه روي صبحي سرد
باادامهاي درآوازچكاوك
تافردايي نشسته در خانة پائيزي انتظار.

معناي سفري!
هربار،
برآمده از نازكاي حسي گنگ
و گمشده در خنكاي خوابي تابستاني.





هیچ نظری موجود نیست: