۲/۱۳/۱۳۸۹

دهگانة دوم: پرسه زدن در پياده‌روهاي بي عابر


محاكات خياباني
صدگانه‌اي در كشف و ستايش خيابان
(1)
خيابان!
مردي هستي
بوسه زن بر لبهاي تنهايي خود
و پرسه زن در پيادروهاي بي عابر.
با اين وجود
سركش ترين آهي هستي كه آرام نمي‌گيرد.


(2)
خيابان!
درختهايت به احترام برادرم
سر خم كردند
وقتي كه برشاخه هايشان طناب دار آويختند.



(3)
خيابان چه خواهي گفت؟
اگر بي مهر باشي
و ما را
با فريادهايمان جا ندهي در خود.
چه خواهي گفت به درختها
و پرندگاني كه از تو با نفرت كوچ مي‌كنند؟


(4)
خيابان!
تو را چون محبوبي در آغوش مي‌گيرم.
فردا
فرزندمان، تفنگ، را
به من بده تا ببوسم.


(5)
خيابان!
خلوتي،
مثل من كه اندوهگين؛
و مثل خواهرم
كه در تو مرد.
فردا كه پر شوي خواهراني خواهم يافت.


(6)
در خاكهاي تو
امپراتوران خفته‌اند.
و ما روئيده ايم
بر شاخة درختاني
كه چوبة دارمان بوده اند.



(7)
خيابان
آوازهاي رفيقانم را،
بعد سالها كه رفته اند،
از لا به لاي شاخه درختانت مي‌شنوم.


(8)
خيابان!
شكفته مي‌شوي
ـ مثل يك گل ـ
وقتي كه مي‌شنوي
آوازهاي نهان را
در گوشه هاي گمنام پياده روهايت.


(9)
خيابان!
با اين هق هق بي صدا
مي‌رويم در تو تا دريا.


(10)
خيابان!
ساعتها در تو
آن طور شتاب مي‌گيرند
كه ماهي‌ها
در جوباري رو به دريا.

هیچ نظری موجود نیست: