۲/۰۷/۱۳۸۹

محاكات خياباني(صدگانه اي در كشف و ستايش خيابان)



دهگانة اول: كشف پرغريو آتش


(1)

خيابان را بشناس!

همچنان كه انسان را،

وقتي نمي‌خواهد تنها بميرد؛

و خدا را مي‌جويد

در بيداري جمعيتي كه همسايه هاي مرگ يكديگر بوده‌اند.


(2)

كشف پر غريو دوبارة آتش،

نه در نهانخانه هاي دور زمان

يا عصرهاي يخبندان،

بل در هلهله‌اي

كه شعله و سرب را سمت مي‌دهد.


(3)

خيابان چه رنگي دارد؟

وقتي كه نه سنگها

و نه حنجره ها

باكي ندارند از اين كه در دودها بشكفند.

تأملي غريب!

فصل ادراك امواج رنگ در صداها و سنگها.



(4)
خيابان
آينه خاطرات است.
گاهي كدر،
و گاه روشن‌تر از بغضي كه ما داريم.


(5)
من خويش خيابانم
با پوستي كهنه و
مغزي سبز
كه در خود مي‌رويم
و ريشه هايم در خيابانهاي ديگر است.


(6)
ما در خيابانيم
مكان موج موج صدا
و زمان سنگ و رنگ.
كتابها را به خيابانها آورده ايم
تا بخوانيم با صداي بلند
براي گريختگان از مدرسه
و محاصره شدگان در دانشگاه.
روزنامه هاي سانسور شده را پاره مي‌كنيم
تا بتوانيم با هم حرف بزنيم.


(7)
خيابان جاي سنگسار نيست
جاي دار نيست
خيابان جاي فرياد است
و زمزمه‌هاي شبانه
و قرارهاي فردا
براي خياباني ديگر.


(8)
خيابان
بادت مرا به ياد روزهايي مي‌اندازد
كه بي قراري‌ام جانسوز بود.
و براي كسي مي‌گريستم
كه تمام قامت تو را
در چشمهايش ذخيره كرده بود.
او را به ياد بياور!
كه در بادهايت گم شد.


(9)
محبوب ديرينه‌ايم
بيگانه با هم.
تو بي من مطرود شعري.
و من،
بي تو،
گم كرده آدرس ميدان آزادي.


(10)
خيابان!
شرمنده مباش
از پلاكي كه بر ديوارت آويخته اند.
آن را
در اولين سطل زباله‌اي كه آتش خواهيم زد
با عبا و عمامه‌اي
خواهيم سوزاند.

۱ نظر:

زری گفت...

خيابان!
شرمنده مباش
از پلاكي كه بر ديوارت آويخته اند.
آن را
در اولين سطل زباله‌اي كه آتش خواهيم زد
با عبا و عمامه‌اي

خواهيم سوزاند

بسیار زیبایند