۱۱/۰۴/۱۳۹۵

حلب سلام!

حلب سلام!

براي حلب كه ويران شد ولي نمرد

گلي كه بر سينة دختركان شكفت
بوي باروت مي داد.
غرش سهمگين هواپيماها
تكرار كابوس ويراني بود
و بر خانه ها و مدرسه ها و گلها
مرگ باريد.


حلب!
چه اندوهناك است
از دور به ساختمانهايت نگاه مي كنم
و ويراني در جانم مي دود.
شرمنده ام حلب
شرمنده كه تو را از دور ديدم
و سرفرازم از اين كه ايستاده ويران شدي.

بمب‌افكنها آمدند
با بشكه هاي باروت
و دهاني از اژدها.
بادهاي زهر آمدند،
با لبان تلخ مرگ
و بالهايي از رطيل و عقرب.
و مكيدند رگهاي پرخون خيابانها و خانه ها را
از پيشاني كودكان جويهاي ساكت جاري شد
و خورشيد در سينه دريدة يتيمان گريست.

اين بو كه همه را مي آزارد
بوي مادران و پدران پيرت نيست حلب!
بوي كودكان يتيم ات نيست.
بوي رزمندگانت نيست .
بوي لاشة پاسداران است
بوي خون تباه كساني است
كه حتي سگان تو
بر آن ليسه نخواهند زد.
اين بوي مردار
كه كوچه هايت را پر كرده
اين بوكه پر كرده همه جا را
بوي آنان است كه بر تو شليك كردند
و خود مشبك شدند
آنان كه نام «حسين» را بر علم هاي خود نوشتند
و بر خيمه گاه او آتش گشودند.
اين بوي آزار دهندة مهوع آنان است
بوي ابوداعش است كه به نام «زينب»
كودكان تو را كشت.
اين بوي حرام و حرامزاده
بوي خميني است
و پوتين
و اوباما
و هرآنكس كه تو را ديد و سكوت كرد.

حلب لعنت خميني اكنون ساده است!
سياست بازان
به سادگي خوردن يك تخم مرغ انجامش مي دهند
اما با تو چه خواهند كرد؟
وقتي كه زخمهايت
بر چشم و دل همة ما شعله مي كشد

حلب!
من از نزار قباني آموخته ام كه
كودكان ستمديدگان را
چون دندانه هاي شانه اي سياه
مانند به يكديگر ببينم
و هنگام بمباران هاي تو  از خود پرسيده ام
چه فرق است بين كودكي گور خواب در شهريار
با كودكي هراسان كه به زحمت در زير آوارهاي تو نفس مي كشد.
حلب مي دانم
وقتي كودكي گرسنه است
نه جغرافيا مي شناسد و نه تاريخ
نه فلسفه مي شناسد و نه سياست
وقتي كودكي گرسنه است
تنها ليوان شيري گرم و يا كاسه اي شوربا
معيار دوستي ها و دشمني ها مي شود.
حلب!
افزون براين را به شاعراني واگذار
كه مرده شوي واژه هاي مسخ شده اند
و با شعرشان ـ بي بصيرتي از واژه ها ـ
در كافه هاي گرم كنار رود «سن»
بحث داغ داعش را قمار مي كنند.

حلب!
سوگند به ويرانه هايت
كه آبادي ما است.
سوگند به خيابانهاي خونين ات
سوگند به محله هاي خالي شده ات
سوگند به ساختمانهاي مجروح ات
حلب!
سوگند به سلاحهايت
كه نيفتاده است هنوز،
و سوگند به رزمندگانت
كه به سوگند خود وفا كردند
باز خواهيم گشت به تو
همچنان كه به قدس
قدس سربازان بگين و دايان را رسوا كرد
و تو!
حلب!
در خيابانهايت بر نعش پاسداران خواهي رقصيد
و جشن خواهي گرفت
وقتي كه كودكانت در كوچه ها بازي كنند.

حلب سلام
سلام و دو صد سلام
بر تو و خاكت
و هرآنكس كه در خاك تو نفس كشيد
و به خميني شليك كرد.


5دي95


هیچ نظری موجود نیست: