۱۲/۰۴/۱۳۹۶

تو آغاز می کنی آمدن را




تو آغاز می کنی آمدن را
این روح که می درخشد
ستاره ای غمگین است
آمده از کهکشان رنج
و فرو رفته در اندوه آسمانی خاموش.
پاورچین، پاورچین
تو آغاز می کنی آمدن را
ازمیان مه پر ابهامی که پر است از براده های شعر.
می گریزم از تو
همچون اهریمنی که از صداقت
و باز می گردم به سویت
همچون برادری در آن سوی خشم و عصیان
مرا به قهوه ای گرم دعوت کن
من مردی با داغ برادرم
و جراحتی از خاطره های تلخ
دی ۹۶

هیچ نظری موجود نیست: