۳/۲۸/۱۳۸۸

درنگ كنيم!


(يادداشتهاي روزانه يك انقلاب)
شايد خنده دار باشد. در اين ايام كه همه مي خواهند بدوند. و درست تر آن كه همه بايد با سرعت بسا بيشتر از گذشته بدوند، يكي پيدا شده و مي گويد: درنگ كنيم!
ولي واقعيت اين است كه اين «درنگ» با «توقف» بالكل متفاوت است.
يك روشنفكر به عنوان يك عصب بيدار و حساس جامعه بايد نسبت به حوادث دور و بر خودش واكنش مناسب نشان دهد. در اين شكي نيست. اما يك روشنفكر پيشتاز علاوه براين، بايد يك قدم جلوتر از حوادث حركت كند. بايد پيشاپيش مردمش باشد و نه اين كه دنباله رو آنان باشد. اسم اين نوع روشنفكري را، هرقدر هم با عشق نسبت به مردم باشد، بهتر است بگذاريم روشنفكري منفعل. روشنفكري خلاق كه سد زمان را مي شكند و با چشماني باز فردا را مي سازد، نوع ديگري از روشنفكري است.



حالا درنگ كنيم كه چه بشود؟ كه دوستان و دشمنان خود را بشناسيم. كه آزاديخواهان واقعي را از دلالان و شارلاتانهاي حرفه اي باز شناسيم. تا بدانيم چه جامعه اي مي خواهيم بسازيم.
امروزه ولي فقيه ارتجاع به قدري بي آبرو و رسوا شده است كه حتي در ميان نزديكترين يارانش هم كسي جرأت دفاع از او را ندارد. به حرفهايش در نشست با نمايندگان كانديداها دقت كنيد. تمام حرفش اين است كه بياييد از «نظام» دفاع كنيد! « نظام» هم اسم مستعار خودش است. زيرا كه نظام دچار «انشقاق» مي شود. انشقاق كلمه اي آخوندي براي «جر خوردن» است. واقعيت اين است كه ولي فقيه بد جوري جر خورده است. او كه هميشه ديگران را مي دريد، حالا از بالاترين سطوح «نظام» خودش جر و وا جر شده است. بنا براين در اين بحبوحه اصلا غريب نيست كه دشمنان آزادي كه تا ديروز كاري جز دستك و دنبك زدن براي همين رژيم نداشتند و در دشمني با آزاديخواهان و روشنفكران اصيل مردمي تا آن حد دريده بودند كه بالصراحه پولهاي ولي فقيه را «طيب و طاهر» مي خواندند. و همان كساني كه به صورتي علني به دفاع از شكنجه و كشتار همين آخوندها برخاسته بودند حالا بوي كباب به مشامشان برسد. پس ما نه به عنوان توده هاي ستمزده اي كه تازه تازه دارد ترسش مي ريزد، كه به عنوان عصبهاي حساس اين جامعه بايد ببينيم چه مي خواهيم و در اين مرحله مشخص چه بايد بخواهيم، و از چه شعارهايي بايد اجتناب كنيم. كار ما اين است كه پيشاپيش حوادث باشيم. الان توده هاي مردم راه افتاده اند. ما با تمام قوا، يعني با تمام آگاهيها و تجاربمان بايد نسبت به ذبح انقلاب ، نسبت به مسخ آمال و آرزوهاي تاريخي مان حساس باشيم. بدون ترديد اين «درنگ» در برخورد اول كند كننده به نظر مي رسد. اما تجربه سال57 و دزديده شدن رهبري آن يكي انقلاب نشان داده است كه اين قبيل درنگها اتفاقاً بر سرعت ما مي افزايد. سلامت حركتمان را تنظيم مي كند. شتاب را هم افزايش مي دهد. فرق است بين يك حركت آگاهانه پرشتاب با يك حركت »بي دنده و ترمز» احمدي نژادي.
پس به ميدان بشتابيم. با مردممان همراه باشيم و فراموش نكنيم كه رسالت روشنفكر تنها همراهي با توده ها نيست. ما اگر بي قيد و غير مسئول و غير حساس باشيم بلايي بدتر از آن چه فكر مي كنيم برسرمان مي آيد. روز مرزبنديهاي دقيق تر است. روزهاي آينده بيشتر نشان خواهد داد كه اين مرز بندي ها و اين درنگها چقدر به ما كمك مي كنند تا زودتر و بهتر ريشه خبيثه ولايت فقيه را از زمين بركنيم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

حمید جان سلام عرض میکنم. چه خوب نوشتی ولی من فکر میکنم که مردم از موسوی عبور خواهند کرد چون موسوی از جنس مردم نیست بدین جهت ایشان به اصل خود که بسیج است باز خواهد کشت و فکر کنم آن موقغ است که دیگر اراذل و اوباشان جرات نخواهند کرد که شعار مبارزه مدنی را بدهند. 20 ژوئن حتما خوشحال خواهم شد که رویتو ماچ کنم قربانت علی