۲/۲۳/۱۳۹۱

در متن خونين نطع

 در متن خونين نطع
نطع خونين ميدان تماشايي است!
در هر سو از چهارسو
 بخار خون جهنده و كف كرده
و مردي،
            زني،
            يا كه كودكي هراسان
 كت بسته،
پابسته،
چشم بسته...
و در ميانه؛
بر دار،
تكفير شده اي ژنده
 با تاجي از خار
 شمع آجين،
برخاك...
و نگاهي خسته به باروهاي دور...

بر نطع، در فراز،
دوستاقباناني خوش‌لباس،
با قپه يا قبا
بر شانه و سينه،
پشت در پشت،
نشانهايي از تزوير و بلاهت.
يا ساطور به دست و خنده به لب
با جامي از خون و جامه اي از ريا...


بنگريد و بشنويد!
از ميان شعله ها،
از پس شليكها،
اين همه بوق و ولوله و وروره
و نمايش ياوه ها،
در بازارها و حراجها،
يا روزنامه ها و تلويزيونها
ـ اين فاحشه خانه هاي بي صدا و باصدا ـ
با قلمزناني گيج و گنگ و منگ و سنگ
كه در رقاصي هاي مجلسي و محفلي خود
خون را از تيغة غضبناك دشنه
با ولعي شهواني مي ليسند...

و بنگريد!
 در متن خونين اين نطع
تپش خاكستر داغ ققنوسها
و باروهاي دور را...
20اسفند90 

هیچ نظری موجود نیست: