۳/۰۱/۱۳۹۱

غزل بيمهاي بيصدا


غزل بيم‌هاي بي‌صدا
بيمناك از بيم‌ها.
آه اي پايان ناگفته‌هاي بي پايان!
من چگونه مي گريزم از ناگفتني‌ها...
از بيم بيم‌هايم.

جهان بي تو شعله اي است
نعره زنان از هرسو
كه پايان انسان
و خاكستر فردا را مي خواهد.

دوزخ كجاست؟
با تنوره هاي وحشي اش
ميان چشمها و دستها و دلم.
جهنم، جهان سوزان من است بي تو...

بيم هاي بي صدا زخم هاي تاريك اند
همچون آه هاي سرد  و دريغ هاي ناگفته...
پايان زيبايي ات،
پايان خدا است.

2ارديبهشت91

هیچ نظری موجود نیست: