۵/۲۲/۱۳۹۲

سامانيـان بي‌نام، اندكي از يك جنايت انبـوه

سامانيـان بي‌نام، اندكي از يك جنايت انبـوه
(درباره شهيدان قتل‌عام 67 در سامان شهركرد)



تا رود جاري است
اسبي از رويا دارم
و مي‌تازم
تا آن درياي دور و بكر
 كه هرشب در خواب آشفته‌ام مي‌كند.
تا رود جاري است
به‌ديدارت مي‌آيم
در دريايي كه آرامشم مي‌دهد

«اين‌جا كسي است پنهان، چون جان و خوشتر از جان...» از وقتي كه اين شعر مولوي را يافته‌ام صدها بار آن را تكرار كرده‌ام. با خود و در تنهايي‌هايم، در هرنوشته جديدكه مي‌نويسم. در تار ‌و ‌پود هرسطر از شعرهاي نوشته و نانوشته‌ام. در جمع و با يارانم. در تصوير هرمزاري كه به دستم مي‌رسد. با خود تكرار مي‌كنم: اين‌جا كسي است پنهان. «جان» به صفت جان برايم زياد «خوش» نبوده است. اما «جان» كه راه به «جانان»ي داشته است هميشه شيرين است.
وقتي تصوير مزار شهيدي گمنام را مي‌بينم بي‌اختيار ياد كوره‌دهي مي‌افتم بي‌آب، و گمشده در كويري بي‌انتها. با غروبهايي بيش از هرزمان ديگر ساكت و سنگين و صبحهايي كه با آواز هيچ خروسي رنگين نمي‌شود. «زندگان»ش لال و بيگانه و فراموشكار و مردگانش فراموش و تحقير‌شده. تحقير هرشهيد دشنام بزرگ زمانه دون است... چيزي كه مطلقاً طاقتش را ندارم. نمي‌دانم ظرفيتم كم است يا چيز ديگر. اما، ضمناً، در فراز و نشيب ساليان كار، و در واقع زندگي با شهيدان اين احساس نيز در من ريشه دوانده است كه كوره‌ده خياليم راهي به ديهي بزرگتر دارد. گاهي البته خشمگين مي‌شوم و تصوير مزاري را در روبه‌روي خود قرار مي‌دهم و از كسي كه در آن پنهان است مي‌پرسم: آيا در پيچاپيچ راهها و تنگه‌ها به ديهي مي‌رسيم يا نه؟ و تصوير نه بازبان بي زباني كه به زبان خود «ناكجاآباد» را نشانم مي‌دهد كه هرچند در دور دست است اما چراغاني است و من مي‌توانم تك تك چراغهايش را برشمرم. خيال است يا جادو؟ نمي‌دانم. هرچراغش ستاره‌يي است. هراسم مي‌گيرد. زمين را ستاره‌باران مي‌بينم. ستاره‌هايي مدفون در گوشه‌هاي پرت خاكهاي باغي بي‌نام و يا باغچه كوچكي در حياط خانه و يا عمق جنگلي دور. هراسم از تهي‌شدن آسمان از ستاره‌هاست. به خلوت‌ترين نقطه عالم، يعني به زادگاه شعرهايم پناه مي‌برم، و از آن‌جا به آسماني كه خالي شده مي‌نمايد خيره ميشوم و عجبا: اين آسمان غمزده غرق ستارههاست...
و وقتي درست نگاه مي‌كنم ديگر نه شهري دور مي‌بينم و نه آسماني ژرف. تنها يك فضا حس مي‌شود. فضايي آن‌چنان گسترده و بي‌مرز كه بي‌انتهاييش آدمي‌را سفري ديگر وامي‌دارد. كوله‌بارم، يعني دفترم، را برمي‌دارم و راهي مي‌شوم. نه با پاي پياده كه كه سوار بر اسبي رهوار كه يالهايش شالي است سپيد و بلند كه شانه‌هاي پهن هوا را مي‌پوشاند.
تنها هستم، تنهاي تنها. و در پايان راهي كه نمي‌دانم در مركز كدام كهكشان است انبوهي از زن و مرد و كوچك و بزرگ مي‌يابم شادان و دست‌افشان و پايكوبان. سربرآورده از بلنداي خاك و تكيه‌زده برعرشي زيبنده.
دفترهايم را رها مي‌كنم. تك‌تك برگهايش را به باد مي‌سپرم. تصويرهاي پنهانيش را به ديوارها مي‌زنم و بي‌هيچ خوفي از بادهاي هرزه رهايشان مي‌كنم. در پس كابوسهايي كه رنگ زخمهايي كبود را دارند آرامشي سبز نهفته است. آرامشي راه برده به يقيني خوش. از كابوس فراموشي و فراموش‌شدگي تصاوير رها شده‌ام. اينك تصويري را يافته‌ام كه در واقع گمشده‌يي بوده است. گمشده‌يي كه اكنون بازيافته‌يي است. از لذت اين بقا جانم لبريز مي‌شود. و باز دوباره و صدباره مي‌خوانم: «چون جان و خوشتر از جان...»
و حالا، بعد از يافتن گورهايي از تهران و رشت و گرگان و اراك و اهواز و... نوبت به سامان از توابع شهركرد رسيده است. نوبتي كه باز هم هشداردهنده است و آگاه‌كننده. به راستي «جهان خبردار نشد» در جريان سياه‌ترين قتل‌عام تاريخ ايران در سال67 بر اسيران ما چه گذشت، اما آيا ما خودمان خبردار شديم؟ بيشتر تصوير گورهايي كه از ايران برايم فرستاده شده‌اند متعلق به شهيدان قتل‌عام سال67 در سامان است. و حتماً كه نه همه آنها، و به يقين بخشي از آن هم بيداد. سامانيان بي‌نام. سامان يافته و جاودانه. خفته در تابوتي از سرو.  به قول حافظ«بي‌جرم و بي‌جنايت، بي‌جرم و بي‌جنايت» آه كه چه سنگدلي خونيني در بطن اين ارتجاع پليد آخوندي نهفته است… و چه دون‌ترند آنان كه برآخوندهاي بزك كرده دل مي‌بندند و سوداي به‌بند بستن ما را در ليستهاي سياه خود به بند دارند:
ثبت كن نامم را در دفتر شروران!
قلب من در باد غارت شد
وقت فرود شلاق،
وقت افراشتن دار،
وقت وزيدن زهر
به هرحال خوشحالم كه شهيدي را بازيافته‌ام. در واقع من بازيافته‌يي را دريافت كرده‌ام. با توضيحاتي هنوز اندك و ناقص. اما چه باك؟ و چرا در انتظار روزي بمانم كه تكميل شده‌اش را در معرض قضاوت قرار دهم. با همين اندازه توضيح هم كافي است كه هركس «خبردار» شود برما چه گذشته است. بر اسيران و شهيدانمان و بر «زندگان»ي كه راه مي‌سپرند و توشه‌يي جز ياد ياران ندارند.
به هريك از آنها، هم‌چون من، دهها بار خيره شويد. نهراسيد و خيره‌تر بنگريدشان.    با آنها حرف بزنيد. حرف بزنيد تا خودتان از تنهايي به درآييد. با آنها نيست كه سخن مي‌گوييد. با وجدان آگاه خودتان است كه رو‌در‌رو شده‌ايد. و اگر ديديد كه آنها به شما خنديدند بدانيد كه پايان زوال را جشن گرفته‌ايد. و آن‌گاه چون من بخوانيد:

گم‌كرده جانان من!
آوازهايتان گذشت از ديوارهاي سيماني
وقتي كه از سكوي غربت و غرور 
جان را در قطره‌يي خلاصه كرديد.

با دهاني از عطر و ميخك سرخ
با گلويي از پرندگان شهيد
خوانديد آخرين ترانه‌هايتان را
در برگ برگ خاطرات كودكان خياباني.

تا اين مهتاب ارغواني است
خونتان زلال است
و مي‌جوشد هم‌چنان سرخِ سرخ
در رگهاي آسمان.

سپيداران صبر
در دشتهاي برف ديدند
خورشيدهاي دوباره
دوباره مثل شما جوانه زد از پيشاني       
                                      آسمان.

در كهكشانهاي سفر
جاي شما خالي نيست
اي جمله‌هاي هميشه آبي دريا!
همة اشكهايم از آن شما!

تا اين خاك، اين خاك خوني، خونين
                                                است
قطره در دريا گم نخواهد بود
و ما در جستجوي شما
فراموش نخواهيم كرد چهره‌هاي قاتلان را





خواهر مجاهد شهید گمنام
محل تولد: نامعلوم
محل شهادت: زندان شهرکرد
تاریخ شهادت: 6/7/1367
محل دفن: شهرکرد

تنها یک اثر سیمانی از این گور باقی مانده که متأسفانه توسط گورهای دیگر قسمت اعظم آن پوشانده شده است. این گور به همت مادر یکی از شهيدان و قاری قرآني که برای خواندن قران بر مزار شهيدان دعوت شده بوده در اذهان باقی مانده است.


مجاهد شهید محمود موسویان
محل تولد: شهرکرد (چهارمحال و بختیاری)
محل شهادت: زندان شهرکرد
تاریخ شهادت: 6/7/1367
محل دفن: شهرکرد


مجاهد شهید: بهرام پورهاشمی
محل تولد: شهرکرد
محل شهادت: زندان شهرکرد
تاریخ شهادت: 6/7/1367
محل دفن: شهرکرد

خانواده این شهید را از گذاشتن سنگ قبر و حتی نوشتن نام شهید محروم نموده و تا به حال سه بار اقدام به تخریب گور این شهید كرده‌اند. در نهایت یک چنین اثر سیمانی به شکل گنبد از مزار باقی مانده است.


مجاهد شهید بهروز يعقوبي
محل تولد: سامان (چهارمحال و بختیاری)
محل شهادت: زندان شهرکرد
تاریخ شهادت: 6/7/1367
محل دفن: شهرکرد


فدايي شهید:
 فریدون محمدی
محل تولد: سامان
محل شهادت: نامعلوم
تاریخ شهادت: 1364
محل دفن: سامان

این شهید همان‌طور که در عکس مشخص اشت بدون داشتن نام در مسیر سیلاب در پشت تپه‌های دور افتاده توسط پاسداران جنایتکار دفن شده است.


مجاهد شهيد مسعود اسد ساماني  كه در سال 1361 زير شكنجه در اصفهان به‌شهادت رسيد

مجاهد شهید سیف‌الله شیخ سامانی
محل تولد: سامان (چهارمحال و بختیاری)
محل شهادت: زندان اصفهان
تاریخ شهادت: 8/8/1360
محل دفن: سامان
پاسداران در شب پس از تدفين شهید سیف‌الله در گورستان عمومي به سر گور او مي‌روند و با كندن گور پيكر پاكش را به بيرون مي‌اندازند. خانواده او به ناچار او را در محلی دور افتاده دوباره به  خاك مي‌سپرند و پس از سالها فشار توسط خانواده سنگ قبری برای وی گذاشته شد.


مجاهد شهید فریدون رحمانی
محل تولد: سامان (چهارمحال و بختیاری)
محل شهادت: زندان شهرکرد
تاریخ شهادت: 6/7/1367

محل دفن: شهرکرد





هیچ نظری موجود نیست: