۲/۱۰/۱۳۸۸

ما باك نداريم...


برا ي كارگران ميهنم

ما باك نداريم كه بگوييم بهار سبز است
هوا لطيف و روز روشن است
و دوست داريم زندگي را
و آزادي حق مسلم ماست.

ما باك نداريم بگوييم
آزادي همان چكاوك خوشخواني است
كه براي رساندن صدايش به ماه
مي شود جان داد.
و اين گياهك روئيده از زير آوارها
تمام خاطره ها را سبز خواهد كرد.
ما باك نداريم كودكي را ببوسيم
و از عمويش بگوييم
كه با لبخند بر طناب دار بوسه زد.
ما باك نداريم آسمان را پرستاره ببينيم
و كهكشاني بسازيم از آرزو و لبخند.



ما باك نداريم كه بگوييم باك نداريم
ما را بر گذرگاه بي باكيها
يا در نهاد تيره خفاها و خفيه ها
يا در ستون آگهيهاي روزنامه هايتان اعدام كنيد
ما باك نداريم كه چشم در چشم شما
با فواره هاي خونمان تف كنيم به عمامه هاي شما .

ما باك نداريم اما ترسوتر از راسويي كوچك هستيم
وقتي كه فرياد نمي كنيم
وقتي كه داريم و نمي گوييم «دوست داريم»
و ترسوتر از خائني هستيم
كه نان فروختن رفيقش را مي خورد
وقتي كه شب در كابوس انتقامي سخت
مي گذريم از تالارهاي خوف
و ساكن مي شويم در ديار سكوتهاي اجبار.
ما مي ترسيم از اين كه معتاد بوي خيانت شويم
مي ترسيم از اين كه با زروق كلماتي خوش
حقيقت را گوسفندي براي ذبح ببينيم
و مي ترسيم كارمندي شويم
بازنشسته اداره روزمرگيها
و با خاطرات دروغ تر از دروغ خود
توجيه كنيم برق دشنه هاي قاتلان را
برگردن زنان.
آري ما مي ترسيم و باك نداريم كه بگوييم
نمي خواهيم شما را
و عمامه ها و بمبها و دروغهايتان را
ما باك نداريم كه بگوييم باور نداريم
خدا و دوزخ و شلاقهايتان را.

10ارديبهشت88

۱ نظر:

ناشناس گفت...

شاعر عزیز و متعهد
رنگ و بوی شعرتان بسیار زیبا است
به امید فر دایی عاری از یوغ وستم و فقر