اين روزها دادگاههاي رژيم در كار يك بيداد رسواي جديد و علني هستند. رسوا به اين دليل كه تق تمام ترفندهاي بازجويان و شكنجه گران و اعتراف بگيران درآمده است. ديگر نه كسي براي آن اعترافات ارزشي قائل است؛ و نه كسي ترديد دارد كه اين كار ولي فقيه از روي استيصال مطلق نيست. ولي فقيه شاخ شكسته بدجوري در دور اشتباه پشت اشتباه افتاده است. اين اشتباهات متواتر من را به ياد تعبير تكان دهنده قرآن در سوره فتح مي اندازد. در ابتداي سوره به تعبير«دائره السوء» برمي خوريم. «دايره بدي» همان دور اشتباهاتي است كه مثل بيماري اجتناب ناپذيري گردن همه جباران و از جمله خامنه اي را مي گيرد. در اين «سيكل زشتي», جبار عليل تر از هرزمان ديگر نمي تواند عقب نشيني كند. به ناچار از اشتباهي به اشتباه ديگري پناه مي برد. در نتيجه در مرحله فرجام هرديكتاتور, بيشتر از هرزمان ما شاهد رگباري از بلاهتها هستيم.
اشتباهات بلاهت آميز خامنه اي هم در اين دوره نشانه به آخر خط رسيدن رژيمي است كه در تمام ساليان حاكميتش حتي يك روز از شلاق و شكنجه جدا نبوده و نمي توانسته هم باشد. شلاق را براي يك روز از دست شكنجه گران آشكار و پنهان خامنه اي بگيريد تا ببينيد مردم چه به روزشان مي آورند و اين را بهتر از هركس خود آخوندها مي دانند.
من وقتي برخي از افراد را در رديف متهمان اين دادگاه ديدم, و وقتي برخي اعترافاتشان را خواندم, خدمات مستقيم و غير مستقيم بسياري از آنان به نظام شكنجه آخوندي را به ياد آوردم. بي اختيار گفتم چشمشان كور! همينها بودند كه تا چند سال پيش خودشان شلاق به دست اعتراف گيري مي كردند و چه شلاقها كه بربدن فرزندان اين سرزمين از دست همين حضرات فرود نيامده است. «سعيد حجاريان»هايي كه حالا كرك و پشمشان ريخته را خوب مي شناسيم و مي دانيم كه چه جنايتهايي كرده اند و... ولي لختي بعد, از خودم شرمنده شدم و خجالت كشيدم. آنها هركس كه هستند, باشند. ولو قاتل صدها مجاهد و مبارز. اما ما براي نفي هميشگي شكنجه و از پاشاندن سيستم شكنجه برخاسته ايم. بنابراين بر همه ما و اول از همه خودم حرام است كه شكنجه را ولو در حق دشمنان سوگند خورده ما به رسميت بشناسيم. ما شكنجه را عليه همه انسانها و از جمله جلادان خودمان نفي مي كنيم. بعد از اين انتقاد از خود بود كه راستش احساس انسان بودن كردم. از يك «دايره زشتي» بيرون آمدم. اعتراف مي كنم آن لحظه كه از شكنجه حجاريان احساس خشم نكردم خودم يك حجاريان بوده ام. اين زيباترين اعتراف من است كه از نوشتنش هيچ واهمه اي ندارم.
و حالا كه صحبت اعتراف خودم شد بگذاريد شعري را برايتان نقل كنم از كتاب سفر از چشمهاي بي آواز پاييز. اين شعر را 17ـ18سال پيش نوشته ام.
الان فكر مي كنم آن جا كه اعتراف كرده ام «گاهي «چرا» گفته ام و گاهي «چرا» رفته ام در همان «دايره السوء» قرآني اسير بوده ام. گرفتار شدن در اين دايره, منحصر به جباران نيست. هر انساني كه از اصول و پرنسيبهاي آرماني اش غفلت كند در دايره اي از زشتيها و پلشتيها مي افتد. و به طور خاص روشنفكر جماعت وقتي كه به وظيفه اصلي اش, كه «چرا» گفتن است, قيام نكند, ناگزير به «چرا» مي رود.
اشتباهات بلاهت آميز خامنه اي هم در اين دوره نشانه به آخر خط رسيدن رژيمي است كه در تمام ساليان حاكميتش حتي يك روز از شلاق و شكنجه جدا نبوده و نمي توانسته هم باشد. شلاق را براي يك روز از دست شكنجه گران آشكار و پنهان خامنه اي بگيريد تا ببينيد مردم چه به روزشان مي آورند و اين را بهتر از هركس خود آخوندها مي دانند.
من وقتي برخي از افراد را در رديف متهمان اين دادگاه ديدم, و وقتي برخي اعترافاتشان را خواندم, خدمات مستقيم و غير مستقيم بسياري از آنان به نظام شكنجه آخوندي را به ياد آوردم. بي اختيار گفتم چشمشان كور! همينها بودند كه تا چند سال پيش خودشان شلاق به دست اعتراف گيري مي كردند و چه شلاقها كه بربدن فرزندان اين سرزمين از دست همين حضرات فرود نيامده است. «سعيد حجاريان»هايي كه حالا كرك و پشمشان ريخته را خوب مي شناسيم و مي دانيم كه چه جنايتهايي كرده اند و... ولي لختي بعد, از خودم شرمنده شدم و خجالت كشيدم. آنها هركس كه هستند, باشند. ولو قاتل صدها مجاهد و مبارز. اما ما براي نفي هميشگي شكنجه و از پاشاندن سيستم شكنجه برخاسته ايم. بنابراين بر همه ما و اول از همه خودم حرام است كه شكنجه را ولو در حق دشمنان سوگند خورده ما به رسميت بشناسيم. ما شكنجه را عليه همه انسانها و از جمله جلادان خودمان نفي مي كنيم. بعد از اين انتقاد از خود بود كه راستش احساس انسان بودن كردم. از يك «دايره زشتي» بيرون آمدم. اعتراف مي كنم آن لحظه كه از شكنجه حجاريان احساس خشم نكردم خودم يك حجاريان بوده ام. اين زيباترين اعتراف من است كه از نوشتنش هيچ واهمه اي ندارم.
و حالا كه صحبت اعتراف خودم شد بگذاريد شعري را برايتان نقل كنم از كتاب سفر از چشمهاي بي آواز پاييز. اين شعر را 17ـ18سال پيش نوشته ام.
الان فكر مي كنم آن جا كه اعتراف كرده ام «گاهي «چرا» گفته ام و گاهي «چرا» رفته ام در همان «دايره السوء» قرآني اسير بوده ام. گرفتار شدن در اين دايره, منحصر به جباران نيست. هر انساني كه از اصول و پرنسيبهاي آرماني اش غفلت كند در دايره اي از زشتيها و پلشتيها مي افتد. و به طور خاص روشنفكر جماعت وقتي كه به وظيفه اصلي اش, كه «چرا» گفتن است, قيام نكند, ناگزير به «چرا» مي رود.
اعترافات
اعتراف ميكنم
ترديد داشتهام
تا با شما بگويم
ترديدهايم را.
*
اعتراف ميكنم
هولناكترين اعتراف
اعتراف به عشقي ست
كه وجود نداشته است.
زشتترين دست
دستي ست
كه كاردي نشسته بر قلبي را ميفشارد.
سوكوارترين قلب
قلبي ست
سوكوار مقتولان.
سوزانترين شك
شك به آسمانيست
كه پرنده را ميپذيرد.
*
اعتراف ميكنم
وقتي ترا نديدهام
خدا بودهام
و ماهي كوچك را
در آب
سنگ كردهام.
اعتراف ميكنم سنگ گشتهام.
اعتراف ميكنم
وقتي كه سنگ بودهام
در يك صبح طاولي لَخت
در يك بيشهزار خلوت
اسبهاي پير و تشنه را كشتهام.
اعتراف ميكنم
وقتي كه شك كردهام به تو
گلي را له كردهام
كودكي را كتك زدهام
زني را ربودهام.
اعتراف ميكنم
باد چشمهايم را برد
وقتي از آب ترسيدم
وقتي به مظلوميت نهر باغ ترديد كردم
و وقتي جوبار نجيب خانه را
به مرداب بردهام .
اعتراف ميكنم
ظلم كردهام
وقتي ترا نديدهام .
*
اعتراف ميكنم
گاهي ميان خواب
به انسان فكر كردهام
و گاهي در خيابان
خدا را ديدهام.
اعتراف ميكنم
اغلب كنار رود
در جستجوي آب
تشنگي را گم كردهام .
اعتراف ميكنم
گاهي «چرا» گفتهام
گاهي «چرا» رفتهام.
اعتراف ميكنم
ناني را دزديده ام اما
گرسنهام هنوز
و جلال خداوندي را
. در برهنگي همسايهام نديدهام
اعتراف ميكنم
ساطور را هيچگاه
مثل گلوي كبوتر
زيبا نديدهام.
اعتراف ميكنم
شاعر نبايد نگويد
وقتي هزار جلاد
آن سوي خانه ايستاده است
اعتراف ميكنم
زخمي نبودهام،
اما دلم هميشه
مجروح دوست بوده است.
اعتراف ميكنم
آرام آري
رام اما نبودهام.
*
اعتراف ميكنم
كسي نميداند
آن سوي قلب تو
باغي پر از گل است.
اعتراف ميكنم:
جرم بزرگ خود را
دوست داشتهام شما را.
24مرداد70
۱ نظر:
در عین حال که می تواند خیلی ساده بنظر آید ولی این اوج اصالت و انسانیت یک مجاهد خلق است که اینچنین خالصانه و عریان از خود انتقاد میکند.
موفق باشید
ارسال یک نظر