۱۲/۲۶/۱۳۸۹

بهارانة من



بهارانة من

عيد نزديك است. همه به هم تبريك ميگويند. كار بدي نيست؛ هيچ ,خيلي هم خوب است.

در وبلاگها ديدم هركس به فراخور چيزي نوشته يا هديهاي به دوستانش داده است.

من هميشه در مقابل امواجي كه راه ميافتد, چه خوب وچه بد, مقاومتي دارم. قبل از همسازي و همراهي, دوست دارم درنگ كنم. اين درنگ با سؤالي همراه است: من كي ام؟ يعني كجاي موقعيت و مناسبت جديد بايد قرار بگيرم؟ در مورد عيد امسال هم وقتي امواج تبريكها را ديدم خوشحال شدم. ولي باز هم از خودم همان سؤال كردم. ياد آخرين شعري كه نوشته ام افتادم. ديدم پاسخي است به اين سؤال.
آن را به عنوان بهارانهاي از من بپذيريد

من برم

من برم.
نه بر كسي،
يا كه منبري.
كه بر شاخهاي.
براي دستي كه خدا را
در چيدن سيبي؛
و انسان را همدستي يافته است.

23اسفند89


۱ نظر:

ناشناس گفت...

جناب استاد حمید اسدیان سال جدید تان مبارک و با آرزوی سلامتی و موفقیت برای شماو ساکنان قهرمان در شهر اشرف. م. تهرانی