۴/۲۵/۱۳۹۰

آن پلنگ مغرور صخره (پنج شعر ديگر براي اشرفيها)



پنج شعر ديگر براي اشرفيها

يادآوري: چندي پيش چند شعر را كه براي اشرفيها نوشته بودم همين جا روي وب لاگ گذاشتم. جانوري برايم كامنتي نوشته است و هرچه لايق خودش و امامش بوده نثارم كرده است. اگر فحاشي ها تنها منحصر به خودم بود، و ادب هم اجازه مي داد عينا آن را منتشر مي كردم. اما به اين دو دليل معذورم بداريد. اما «طرف مربوطه» ضمن ركيك ترين فحشهاي چاروداري نوشته است: «از اين به بعد هدف هستي». تنها جمله اي كه مي توانم از كامنتش نقل كنم. با تشكر از بابت اين هدف قرار دادن در زير 5شعر ديگر درباره همين اشرفيها مي گذارم. بسيار خوشحالم كه مثل اشرفيها «بيا! بيا!» بگويم. ما منتظريم! ببينيم شلاق و داغ و درفش وزارت اطلاعات و چاقوكشهاي مربوطه پيروز خواهد شد يا شعر و فرهنگي كه براي اشرفيها نوشته شده است.



در پشت شاخه ها




در پشت شاخه ها
رود سرد صبح جاري است
و سكوت، جاده قديمي را پركرده است.

در پشت شاخه ها
فانوسي زرد كه ماه بوده است روزي
برقنارة آسمان ميخكوب شده است.

در پشت شاخه ها،
برگوري در انتظار من،
كبوتري نگران نشسته است.




31فروردين90



تعريف ديگر...




قاتلان با چكمه ها و دستهاي خونين
و مزمزة خون دم كرده
از قتلگاه باز مي گردند.
تو كشته در پشتة خاك
پيروزي را طور ديگري تعريف مي كني.




آن پلنگ مغرور صخره




وقتي تو را بردوش برادرت ديدم، گفتم:
به من بده!
آن پلنگ مغرور صخره را به من بده!
مي خواهم ماه را
در پنجة خونينش بگذارم.




اين خون شتك زده




خشمگين مباش از اين كه باراني نيست
تا بشويد خون نشسته بر پيشاني ها را.
تا خون در چشم ماست،
اين خون شتك زده،
شسته نمي شود.
مي جوشد؛
در ما، و نبض هاي خاك.




از تيرة آن آهوان...




منگريدش كه چنين آرام آرميده است
او از تيرة آن آهوان است
كه در هر زخمش
خورشيدي از اميد مي سوزد.

۳ نظر:

زری گفت...

بسيار زيبايند

زری گفت...

نگران آن کامنت ها نباشيد . منهم صبح تا شب بايد وبلاگم را جاروکنم از همه زشتي هاي دنيا که دربعضي ها متراکم شده است و هرجا ميروند پشت سرشان باقي ميگذارند

ناشناس گفت...

آقای اسدیان وقت کردید سری به روشنگری بزنید. علی آخونده زیر مقاله اش به سیم آخر زده و حسابی ماهیتش را بیرون زده. عنوان مطلب کشته ندادیم که تسلسم شویم. علی پاچه گیر یا علی آخونده الان به یک تفاله امنیتی تبد یل شده است.