۳/۰۷/۱۳۹۷

اعترافات ملاحسني و رعايت حق تقدمها در ژوراسيك پارك آخوندي


اعترافات ملاحسني و رعايت حق تقدمها در ژوراسيك پارك آخوندي
(به بهانه یک مرگ رجوع به یک نوشته قدیمی)


توضیح:‌ بالاخره حجت الله اسلام غلامرضا حسنی گوی سبقت را از حجت الله اسلام «نمیرالمومینی» ربود و راهی آن دنیا شد. برای یافتن او در آن دنیا نباید زیاد نگران بود. حتما ور دست خمینی در اسفل السافلین جا خوش کرده است. وقتی خبر مرگ این آخوند پلید خمینی صفت را شنیدم یاد یکی از نوشته های قدیمی خودم درباره او افتاد که بیشتر نقل یک اعتراف تکان دهنده او است. اعترافی که تا حد زیادی شخصیت شقی و سفاک آخوندها را برملا می کند.

زماني دكتر هزار خاني نوشته بود در ژوراسيك پارك آخوندي برخي افراد هستند كه حق تقدم دارند. مي شود افرادي را در زمينه هاي مختلف نام برد و حق تقدمشان را در قساوت و بيرحمي، يا بلاهت و سفاهت و يا چيزهايي ديگر از اين قبيل برشمرد. ولي بدون ترديد حجت الاسلام غلامرضا حسني يكي از معدود افرادي است كه حق تقدمش را در مجموعه رذائل آخوندي نبايد ناديده گرفت. اشتباه نشود! حق تقدم آقا فقط در بلاهتي نيست كه شهره خاص و عامش كرده است. از اين بابت البته تاريخ طنز معاصر ما ، البته از نوع تلخ و گزنده اش، دينهاي بسياري به ايشان دارد. اما حق تقدمهاي ديگر را هم بايد برشمرد. يا حداقل نبايد فراموش كرد. ما موردي را نقل مي كنيم كه شايد خواندنش مقداري دير باشد اما به راستي كه فراموش ناشدني است. بعد مي شود قضاوت كرد كه ملاحسني در چند زمينه حق تقدم دارد. موردي را كه نقل مي كنيم خاطرات خود ايشان است از دستگير كردن پسرش و به دست يك جلاد ديگر مثل خودش به نام «حسين موسوي تبريزي» و در نهايت اعدام او مي باشد. ما نياز زيادي به تفسير مطلب نداريم. به اندازه كافي گويا است و روشنگر.
مطلب ما نقل از كتاب خاطرات ملاحسني ، نشر مركز اسناد انقلاب اسلامي، است. اين كتاب در سال۸۴ به چاپ رسيده و محصول ۳۰ساعت گفتگو با حسني مي باشد. روح الله حسنينان، كه معرف حضور همه مقتولان زنجيره اي و غیره هستند، به نيابت از ساير جانوران و درندگان ژوراسيك پارك آخوندي يار با وفايشان را چنين معرفي كرده است: «حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ غلامرضا حسني معروف به «ملا حسني» يكي از روحانيون مبارز در آذربايجان است. زندگي‌نامه، فعاليت‌ها و مبارزات وي، بخشي از تاريخ انقلاب اسلامي در آذربايجان ار تشكيل مي‌دهد به طوري كه انقلاب اسلامي در اين خطه، بدون نام و ياد حسني معنا و مفهوم نخواهد داشت».
ما بعد از خواندن يكي از اعترافات حسني، كه سرشار از عواطف نوع آخوندي است،  مراتب تشكر خود را از زحمات «خسرو خوبان» نظام اعلام مي داريم. زيرا كه به راستي بدون افرادي مثل حسني، ژوراسيك پارك آخوندي نه تنها در اروميه كه در سرتاسر آذربايجان و تمام ايران « و بلکه هم بیشتر» معنا و مفهوم نخواهد داشت!
بگذريم كه در اين مورد سخن بسيار است. به اعترافات حسني بپردازيم كه گفته است: «پسر بزرگم رشيد با رژيم شاه سخت مبارزه مي‌كرد. دوران ستم شاهي كه در دانشگاه تهران تحصيل مي‌نمود، يكي دو بار دستگير و زنداني شد. قبل از پيروزي، وقتي به اروميه و روستا مي آمد، در برگزاري هر چه باشكوهتر مراسم نماز جمعه بزرگ‌آباد، تلاش مي‌كرد و در فعاليتهاي جنبي آن از قبيل: بيل زني در  باغات، شخم زدن، كمك كردن به فقرا و مستمندان مي‌كوشيد.
او پس از پيروزي انقلاب، ناگهان به گروه سياسي سازمان فدائيان خلق پيوست و از سران آنها شد، به طوري كه مسئوليت شاخه آذربايجان غربي بر عهده او بود. خيلي با او صحبت كردم تا در راهش تجديد نظر كند، ولي نكرد. در همان زمان انشعابي در ميان اعضاي اين گروه پديد آمد و به دو گروه اقليت و اكثريت منشعب شدند و اقليتها به جمع گروهك‌هاي سياسي محارب پيوستند و جنگ مسلحانه بر ضد حكومت اسلامي آغاز كردند. الان بيادم نيست رشيد جز كدام يك از اينها شد، وي به هر حال من احساس خظر كردم. تصميم گرفتم جلوي فعاليتهاي او را بگيرم.
نخست چند بار تذكر و تهديد انجام گرفت ولي فايده‌ نكرد. آن وقت نماينده مجلس و در تهران بودم. يك روز رشيد به تهران آمده بود. جايش را شناسايي كرديم. در كميته انقلاب تهران با آيت‌الله مهدوي‌كني تماس گرفتم و گفتم يك موردي هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. يكي از محافظان خودم به نام آقاي جليل حسني را نيز همراه آنها كردم. او از بچه‌هاي كميته اروميه بود و الان به تجارت مشغول است.
گفتم اگر مقاومت يا فرار كرد بزنيد نگذاريد فرار كرد و اگر هم تسليم شد، دستگيري كنيد و به كميته تحويل بدهيد. آنها رفتند و او را دستگير كردند. رشيد چند روزي در كميته تهران بود. بعد براي بازجويي و محاكمه به تبريز انتقال دادند. او چون محل فعاليتهايش، استان آذربايجان بود در اين شهر محاكمه و به اعدام محكوم شد و بلافاصله حكم اجرا گرديد. در مرحله اول، رشيد را به دادستان وقت، حضرت حجت الاسلام سيد حسين موسوي تبريزي تحويل داده بودند، او نيز وي را به يكي از دامادهايش كه او هم قاضي بود، سپرد و حكم اعدام رشيد را او صادر كرده بود. حتي بعد از اعدام جنازه‌اش را هم به ما تحويل ندادند.
وقتي خبر اعدام رشيد را شنيدم، چون به وظيفه خود عمل كرده‌ بودم هيچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب به هيچ شخصي ولو پسرم باشد، شوخي ندارم و با هيچ احدي در اين مورد عقد اخوتي هم نبسته‌ام. هنوز هم اگر يكي از فرزندانم بر ضد انقلاب و رهبري، خداي ناكرده، فعاليت كند، همان كاري را خواهم كرد كه با رشيد كردم. حقيقت اين است كه رشيد مستحق اعدام نبود. او جنايتي را مرتكب نشده بود، يا كسي را نكشته بود تنها جرمش اين بود كه گرايش شديد كمونيستي داشت و اين هرگز منجر به اعدام كسي نمي‌شود. حداكثر اين، اين است كه بايد به حبس ابد محكوم مي‌گرديد.
متاسفانه قاضي پرونده همين طور فله‌اي حكم صادر كرده بود. من آن وقت سرم خيلي شلوغ بود، به مسايل انقلاب در اروميه و منطقه اشتغال داشتم. از طرفي چون پسرم بود نخواستم موضوع را دنبال كنم، گفتم: شايد سبب سوءتفاهم بشود و بنده معتقد هستم كه قرار نيست انسان در اين دنيا به همه حق و حقوق خود دست پيدا كند. يك مقدارش هم بايد به عالم آخرت بماند.
اگر غير از اين بود كه خداوند متعال دستگاه سئوال و جواب، ميزان، پل صراط، بهشت و جهنم ار خلق نمي‌كرد، بنابراين راه پرپيچ و خمي را در پيش داريم. بعد از چند سال، خيلي دلم مي‌خواست، پرونده رشيد را مي‌ديدم و مطالعه مي‌كردم، هر چه مي‌خواستم امكانپذير نشد و در اختيارم نگذاشتند. اخير شنيدم قاضي اين پرونده شديداً به فقر مالي و گرفتاري‌هاي ديگر مبتلا شده است، دلم مي‌خواهد او را پيدا كنم و از مال و اندوخته‌هاي شرعي خودم به او كمك مي‌نمودم».

هیچ نظری موجود نیست: