۲/۰۸/۱۳۹۸

در سجدة تو هستم!(سه شعر)


در سجدة تو هستم!
در سجدة تو هستم!
پنهان نمی کنم این کفر را.
نماز برده ام
بر درگاه زیبایی مردی پا در سلسله
که بالا می اندازد شانه های بی اعتنایی اش را
به وعظ واعظان
و به جان خریده است
دشنه آختة هزار یهودا را.
پنهان نمی کنم!
نماز برده ام مردی را
که از نای تذهیب شده اش با سرب مذاب
ترنم عاشقانه ترین ترانه های عاصیان را
برای کودکان توفان می شنوی.
نگاهش کن!
کفر بورز به وعظ واعظان!
پذیرا شو هزار دشنه را در قلب
و با سجده برآزادی همیشه مؤمن باش!
به زنجیری بافته از خشم
که گسسته در هوا می رقصد.
۱۳دی۹۷

کولبر مجروح
در انتظار نفسی تازه...
کنج سرد صخره ای در ارتفاع
جان می کنم و جان نمی دهم!

کولبری مجروحم
چمباتمه در اطراق کوتاه عصر دلتنگ کوهستان
با بار سنگین کلمات.

در گرگ و میش صبح
سوسوی دو چشم گرگی در کمین.
جان می دهم و بارم نمی نهم.

۲۱دی۹۷

از سرو و سرود

در دورترین ستارة این آسمان خود را تکاند
و در گمنام ترین گورستان به خاک رفت
آن که بی نام ترین شمشادها بود
و سخن از سرو می گفت و سرود.

در ابرهای پر اشک گریه کن!
در صبح های طلوع بخند!
در تنهایی غروبها برقص!
و خود را در دریا بتکان!

خود را در آه مادری داغدار بتکان!
که مشت به سینه می کوبد.
قلبت را به گلوله ای شتابان بدوز!
که می رود تا بنشیند بر شقیقة جلادی.
۱بهمن۹۷

هیچ نظری موجود نیست: