۴/۲۵/۱۳۸۸

وقتي تو را مي نويسم



هيچ تكراري مقدس نيست؛
حتي خدا كه وقتي تكرار شد
بت مي شود.

من هر روز
طور ديگري نماز مي خوانم
طور ديگري عشق مي ورزم
طور ديگري طور مي شوم
و طور ديگري شعر مي نويسم.




مقدس نيست اين كه ديروز
چگونه شعري نوشتم.
مقدس اين است كه امروز شعر ديروز را ننويسم.
+ + +
اما چگونه است؟
وقتي تو را مي نويسم تكرار نمي شوم.
زاده مي شوم از نو
در قلبهايي كه با تو زنده شده اند.

برديوارها نام تو را مي نويسم
برديوارها تو را تكرار مي كنم.
بر بامها تو را مي خوانم.
آزادي، آزادي، آزادي!
اي تنها تكرار مقدس در ميان همه تكرارها.


۲ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام و خسته نباشید
براستی این اوج توانائی شاعر است که در قالب کلماتی به این سادگی محتوائی به این عمیقی را ارائه میدهد. من این را ناشی از ارتباط قلب شاعر با اشعارش میدانم.
موفق باشید

ناشناس گفت...

دوست عزیز
در این شعر بسیار زیبای شما بوی مریم را برای رویاهای محالمان می آورد.
زیبا شعر شما همچون غنچه گل سرخ نهان در دل کوه و مه . پرواز را برای ما تداعی دارد.
شعله وری اشعارتان سکوت را به زیبایی دشتهای سپید سوق می دهد و هزاران زیبایی در پاکی و سادگی این شعر وجود دارد که مرا توان بیان آن نمی باشد و.........
پیروز باشی با آسمان قلبت