شکست
پروژه اطلاعاتی «مصداقی» و دست و پا زدنهای یک خائن مخبط
ایرج مصداقی به کجا رسیده است و چه می کند؟ کسانی که به هردلیل فعالیتهای مصداقی را دنبال می کنند به خوبی می دانند که مدتی است در شکل و محتوای نوشته ها و مقالات اخیر او تغییرات بسیاری صورت گرفته است. نوشته های اخیر او از یک سو، هرچه بیشتر، از «حرف سیاسی» تهی شده، و به همان میزان فحاشی و تهمت و دروغ افزایش یافته است. این روند پرعفونت و چرک حاکی از تقلای دزدی در بن بست گیر کرده است.
ایرج مصداقی به کجا رسیده است و چه می کند؟ کسانی که به هردلیل فعالیتهای مصداقی را دنبال می کنند به خوبی می دانند که مدتی است در شکل و محتوای نوشته ها و مقالات اخیر او تغییرات بسیاری صورت گرفته است. نوشته های اخیر او از یک سو، هرچه بیشتر، از «حرف سیاسی» تهی شده، و به همان میزان فحاشی و تهمت و دروغ افزایش یافته است. این روند پرعفونت و چرک حاکی از تقلای دزدی در بن بست گیر کرده است.
او
البته هیچگاه «خائن امین»ی نبود. از دیر باز خالی بندی ها و دروغگویی ها و پرونده
سازی هایش از ویژگی های شناخته شده او بودند. او در این زمینه ستاره دار میدان علیه
مقاومت و مجاهدین و کلا هرعنصر مقاوم در زندان و بیرون بود. و دز وقاحت و دریدگی
در هرزه گویی و فحاشی هایش در هرکلام و نوشته اش تا آنجا بالا بود که آدمی را،
اغلب، حیرت زده می کرد. معهذا باید در نوشته های اخیر او درنگ کرد و دربارة علل ریشه
ای دگرگونی های آنها دقت بیشتری داشت.
واقعیت
این است که مصداقی در فاز اخیر تهاجمش دست به کارهایی زده و ادعاهایی را مطرح کرده
است که بیشتر از آن که جدی، و یا حتی فحاشی معمول یک یاوه سرای قلم به مزد، باشند،
خواننده را به شک می اندازند که آیا با نویسنده ای مخبط مواجهیم که حتی منافع
«خائنانه» خودش را هم تشخیص نمی دهد؟ علم کردن کمدی ـ درام «رها و فراز» و رسوایی
اتهاماتی که در همین رابطه به تعدادی از اعضای شناخته شده شورا و هواداران مقاومت
و مجاهدین زد یک نمونه غیرقابل باور بود. هیچ مزدوری، که اندکی منافع خود را تشخیص
دهد، نمی آید به این تعداد انسان حی و حاضر چیزهایی را نسبت دهد که یاوه بودنشان نیازی
به اثبات ندارند. مثلا در آنجا به آقای فریدون ژورک، که مطلقا حسابی در فیس بوک
نداشته، اتهام زده می شود، یا اسم شناخته شده اینترنتی از سالیان قبل آقایان پرویز
خزایی و حسن حبیبی، مخدوش می شود و چنان شانتاژهایی به راه می افتد. یا با جعل عکس
و حساب فیس بوکی پهلوان فیلابی و آقای مهدی سامع چنان یاوه هایی سر می دهد. بعد هم
اصرار پشت اصرار که: «اگر دروغ است چرا تکذیب نمی کنند؟» و در خلال همة این یاوه
ها هزار و یک گاف فتوشاپی دادن، که برای اهل کار کاملا شناخته شده و قابل تشخیص
است. آش به قدری شور است که این سؤال را به جد مطرح می کند با چه کسی طرف هستیم؟
بسیار روشن است که نویسندة این یاوه ها، گذشته از حداقل شرم،که اندکی شعور هم، عاری
است. هرکس اندکی شعور داشته باشد می داند که این قبیل کارها جرم محرز اینترنتی
محسوب می شوند و تک به تک آنها قابل پی گیری است.
با
این حال مصداقی مصرانه ادامه می دهد. مهرة پاچه ورمالیدة وزارت اطلاعات یکباره به یاد
آموزش دادن ما می افتد تا سبک کار سازمانهای اطلاعاتی را آموزش بدهد! یا للعجب چه
اتفاقی افتاده است؟ چه شده که مصداقی، حتما یک از صد، ارتباط خود را با عناصر
اطلاعاتی رژیم رو می کند و اقرار می کند که در، کم یا زیاد، مواردی از آنها فریب
هم خورده است! بازجویی پس داده های زندانهای شاه و خمینی به خوبی معنای این قبیل ایز
گم کردنها را می دانند.
چنین
بلبشو و تشتتی در نوشته ها و عملکرد مصداقی بسیار شبه انگیز است. عده ای او را در
وضعیت حاد بیماری شیزوفرنی خود ارزیابی کرده اند. عده دیگری که اتفاقا شناخت
بالنسبه درستی هم از او دارند گفته اند که مصداقی در مسیر انحطاط خود به جایی رسیده
که دستور مافوق خود در دفتر مبارزه با نفاق را بدون حتی خواندن درج می کند. هریک
از این نظرات حاوی بخشهایی از واقعیت است. اما اگر مصداقی را نه یک فرد، که یک
«پروژه»، آن هم از نوع اطلاعاتی اش، بدانیم اینگونه تحلیل ها قانع کننده نیستند.
واقعیت
این است که مصداقی یک پروژة وزارت اطلاعات با اهداف مشخص بود. و شخص او عهده دار
انجام پروژه ای شد که از دفتر مقامات مبارزه با نفاق وزارت اطلاعات طراحی شده بود.
از مکالمات نوشته شده توسط خود او در کتاب خاطراتش با «محمد توانا»، سربازجوی ویژه
وزارت اطلاعات، کاملا روشن می شود که مصداقی با مأموریت نفوذ در صفوف مقاومت،
تفرقه اندازی و سمپاشی بین هواداران و مخدوش کردن مرزها و ارزشهایی که بسیاری از
شهیدان با تمسک به آنها سر به دار داده اند، به خارج کشور اعزام شد.
او
با سوءاستفاده از اعتمادی که از سوی مقاومت به او شده بود توانست خود را در صفوف
هواداران و حتی مجامع حقوق بشری جا بزند. از همین رهگذر بود که با دنائت محض از
عواطف خانواده شهیدان سر به دار نسبت به فرزندانشان نهایت سوءاستفاده را کرد و تا
توانست از آنها «خبر»های درونی مقاومت را گرفت و بعد از استفاده اطلاعاتی به عنوان
دست آورد و اطلاعات خودش منتشر کرد. همچنین با نوشتن چهار کتابی که اسم «خاطرات»
بر آن گذاشت تا توانست دروغ سر هم کرد و خاطرات دیگران را دزدید و به نام خود
منتشر کرد. او در حالی که رندانه خود را «صدای قتل عام شدگان» می خواند تا آنجا که
امکان داشت چهره های محبوب و قهرمانی را، که در زیر سخت ترین شکنجه های ضدبشری
قهرمانانه ایستادگی کرده و جان باخته بودند، مخدوش کرد. این کتاب در واقع بخشی از
همان پروژة وزارتی بود که توسط سایر همپالگی های او همطراز «تاریخ بیداری ایرانیان»
معرفی شد. انتشار خاطرات زندانیان دیگر نشان داد که چه مقدار از ترهات مصداقی بر
واقعیت استوار است! و چه مقدار متعلق به دیگران است و او با رذالت تمام دزدیده و
به اسم خود منتشر کرده است.
از
آن پس مصداقی مأموریت ویژه ای یافت مبنی بر کارشکنی و لجن پراکنی نسبت به اشرفیان
قهرمان که در اشرف چنگ در چنگ نیروهای مالکی و قاسم سلیمانی مقاومت می کردند. اما
در اندک مدتی در این زمینه هم به عنصری منفور تبدیل شد و همگان دانستند که با روضه
خوانیهای خود همان کار «توابان» را در زندان انجام می دهد. این بود که مقاومت ایران
او را به عنوان یک عنصر مزدور معرفی و مطابق یک ماده واحده ارتباط اعضای و
هواداران مقاومت با او را به زیان مقاومت ارزیابی کرد.
اما
قسمت اصلی «پروژه مصداقی» خوابی بود پنبه دانه که شترهایی مثل روحانی و قصیم را صید
خود کرد. هدف اصلی شقه شورای ملی مقاومت و انشقاق در میان هواداران بود. اما این
توطئه نیز با هوشیاری اعضای شورای ملی مقاومت و وفاداری هواداران مقاومت در هم
شکسته شد و چیزی جز بی آبرویی برای مصداقی و «همراهان» باقی نگذاشت.
از
آن پس مصداقی با ولعی سوزان تر به لجن پراکنی و دروغپردازی علیه مقاومت پرداخت.
نوشته های او مملو از قساوت و کینه فاشیستی ترین جناح های وزارت اطلاعات بود. شتاب
انحطاط او به حدی بود که از علم کردن هیچ دروغی، حتی از نوع شاخدارش، نیز مطلقا
ابا نداشت. مثلا در تیرماه ۸۴ در جلو دانشگاه تهران یک مجاهد شجاع عکس رهبری
مقاومت را بر دستها گرفت و برافراشت. از این اقدام متهورانه فیلم گرفته شد و از سیمای
آزادی هم پخش شد. به نظر نمی رسید کسی بتواند به این سند آشکار «مارک»ی بزند اما
مصداقی مدعی شد که مجاهدین به یک کارگر بی خبر از همه جا و درمانده پول هنگفتی
داده اند و او بدون این که صاحب عکس را بشناسد عکس رهبر مقاومت را بالا برده است.
بعدها این مجاهد شجاع که توانسته بود بازجویان خود را بفریبد بعد از پشت سر گذاشتن
مدت زندان کوتاه خود به ارتش آزادی پیوست و دروغهای مصداقی را افشا کرد. اوج این
قبیل دروغپردازی ها زمانی بود که به صد رزمندة قهرمان که داوطلبانه در اشرف باقی
مانده بودند تا از اموال مجاهدین حفاظت کنند حمله شد و ۵۲ تن از آنها به شهادت رسیدند. در
این حمله یک خائن، از نوع و جنم مصداقی، به نام «مسعود دلیلی» راهنمایی مهاجمان به
مقر فرماندهی رزمندگان را به عهده داشت. خیانتی دردناک که منجر به شهادت ستارگان
درخشانی همچون خواهران قهرمان زهره قائمی و گیتی گیوه چیان و همچنین برادران مجاهدی
همچون مهدی فتح الله نژاد و حسین مدنی و دهها ستاره پرفروغ دیگر شد. در پایان این
قتل عام قاتلان مزد «دلیلی» خائن را دادند و در همان محل او را کشته و صورتش را هم
به آتش کشیدند. مصداقی که از انتشار نام همکار و همزاد خود گزیده شده بود این بار
در نقش یک «ستوان کلمبو»ی ابله وارد میدان شد و مدعی شد که «مجاهدین سناریویی
وحشتناک را طراحی می کنند» و بعد از کلی یاوه سرایی مدعی شد آن خائن خودفروخته را
خود مجاهدین کشته اند. انتشار گزارش پزشک قانونی عراقی و تعیین هویت همزاد مصداقی
تمامی یاوه های او را برملا کرد.
به
هرحال قصد ما از یادآوری این مسیر طی شده نه ارزیابی کارنامه سیاه مصداقی است که
اگر صورت گیرد کتابی قطور خواهد بود. اما توجه به روندی که طی شده است نشان می دهد
که این شکستهای پیاپی و رسوایی های متعدد قبل از این که تأثیرات خود را بر روحیه یک
«تشنه به خون» متوهم و بیمار قدرت نشان دهد، خبر از شکست یک پروژه اطلاعاتی می
دهد. پروژه ای که یک خائن خودفروخته تمام هستی خود را در گرو تحقق آن به حراج
گذاشت. یعنی مصداقی یک پروژة اطلاعاتی بود که وزارت اطلاعات طراحی و اجرایی کرد و
اکنون بعد از چند سال با شکست مفتضحانه و رسوایی تمام به پایان خود رسیده است. و این
بدان معناست که دیگر این مأمور هفت سر اطلاعاتی تمام سوز شده و کارآییهای سابق را
ندارد. این را خود مصداقی، بهتر از همه، فهمیده و لذا به دست و پا افتاده است. در
همین چارچوب است که می توان علت «دروغهای دیوانه وار» و «پرونده سازی های بدتر از
پرونده سازیهای وزارت اطلاعات» او را ارزیابی کرد. او به عنوان یک مأمور
«مالباخته» اکنون در آستانة فروپاشی تمام عیار شخصیتی و روانی قرار گرفته است. و
درست از همین موضع دست به تهاجم و تقلا زده است تا مقداری سیاهکاری های خود را سفید
کند. رو کردن گوشه هایی از ارتباطات با مأموران وزارت اطلاعات، اقرار به برخی از
اطلاعاتی که مأموران وزارتی به او داده اند، و اقرار صریح خودش به فریب خوردنش
تماما در همین راستا صورت گرفته است.
در
پایان به یک سؤال دیگر بپردازیم. مصداقی از چه چیز می ترسد که خود این گونه دست به
افشای خود زده است؟ او خود بهتر از هرکس از اسناد و مدارکی که نزد وزارت اطلاعات
دارد آگاه است. و اتفاقا از افشا همانها می ترسد. او می داند که وزارت اطلاعات
قادر است با افشای اسناد همکاریها و ارتباطاتش او را بیش از پیش تمام سوز کند. او
می داند که که در صورت رو شدن اسناد و مدارک بعدی باید توضیح دهد که در سالهای
اقامتش در خارج کشور چند نفر را برای اربابانش در وزارت اطلاعات «صید» کرده است؟ و
ارتباطاتش با کدام مأموران و سازمانهای اطلاعاتی بوده. و به چند خانواده از شهیدان
خیانت کرده است. این حداقلی است که یک خائن مخبط باید در پایان خط فروریختن و از
هم پاشیدن خود رو کند.