۸/۲۸/۱۳۹۶

مرا بنویس!



مرا بنویس!
تقدیم به برادرانم در آلبانی
که هریک سوگندی هستند در استواری و وفا

مرا بنویس!
من از دودمان عاشقانم
نام مرا بنویس!
عاشقان؛
همیشه مهربان ترین عاصیان بوده اند.
من با آبروی کلام در افقها گره خورده ام
و بی آن که بترسم از حادثة مقدر
عاشق تندباد آتشها بوده ام
و سوخته ام با عاشقان.

۸/۲۱/۱۳۹۶

با جامه ای از زیباترین رنجها



با جامه ای از زیباترین رنجها
تلاشی برای رسیدن به یک هویت
و تقدیم به «مسعود» که هویت مجاهدین است
سپیدارهای ساکت روانند
و مه در جادة کوهستانی جاری ست.
پژواک مکرر سوت قطار در کوه
رژة روزمرگی سنگ است و درخت و آه...
و راه در تونلی به تاریکی تاریخ کودکی ها گم می شود.

در امتداد ثانیه های فَرار
تبار راه به کدام ایستگاه خاموش راه می برد؟
می خواستم خانه ام یک قهوه خانة زمستانی باشد
در پیچ گردنه ای پر برف.
به صخره ها نگاه کن!
نگاه کن به این صخره های عریان!
که از خورشید پائیزی روزها شتابناک تر می گذرند.