۱۱/۰۶/۱۳۹۷

۵شعر برای اسبهایی که آمده اند...

۵شعر برای اسبهایی که آمده اند...

اسبهایی که از نور می آمدند
(۱)

اسبهایی که از نور می آمدند
تاریک بودند
و بر یال هر یک شان کوکویی  محزون می خواند.

اسبهای پریشان
آسودگی آبهای سرد را آشفتند
و تا سینة سخت صخرة سپیده دویدند.

اسبها، نفس نفس زنان،
مرغ های کوکو را آوردند
با طوق های خونین باورهاشان.

۲۹آبان۹۷
با ستاره های تشنگی بر پیشانی...
(۲)

اسبها آمدند
با ستاره های تشنگی بر پیشانی
و ساق های خیس.

اسبها!
اسبها بگویید اشک کدام خواهرم را
از دریاها آورده اید؟

خواهران دریایی ام
رودها را در خود دارند
و اسبهای سفر را بدرقه کرده اند.
۱آذر۹۷
با اسبی از سپیده
(۳)
اسبهای روشن
تا منتهای سپیده و بوی بکر بامداد رفتند
و گم شدند در ابر و رؤیا.

فوج کبوتران برآمد
از غارهای تاریک تنهایی
و رفتند در غبار نورهای نادیدنی.

سوار،
با اسبی از سپیده
و کبوتری از شادی آواز خواند.
۲آذز۹۷
در پیچاپیچ دره های دور
(۴)

آبشار گلهای زرد فرو ریخت
برلحظه های بیداری ،
و شال ترمة رنگین کمان بر سقف آسمان.

اسبها با شیهه های هراسانی
در باران شفاف خیال
بی آن که راه را بدانند...

در پیچاپیچ دره های دور
چشمه های سرد
برای فانوس هایی خاموش می گریند.
۷آذر۱۳۹۷

تا فاصله های مختصر
(۵)

بیدها رقصیدند
وقتی که ماه شرمنده برآمد
و اسبها تا منتهای شیدایی زمان تاختند.

اسبها رقصیدند از پس بیشة لرزان
با بیدهایی مجنون تر از من
و ماه هایی خونین از شرم سکوت.

بادها بردند
اسبهای خیال و مرا
تا فاصله های مختصر خدا و ماه و باد.
۷آذر۹۷