در سوك مادر صادق
آه كه زمانه چه فراز و فرودهايي دارد!
من و صحبت در جمع؟ آن هم دربارة مادر بزرگوارم مادر صادق؟ تلخ است يا شيرين؟
نمي دانم. اما خوب مي فهمم كه عبرت آموز است.
فراز و شيب بيابان عشق دام بلاست
کجاست شيردلی کز بلا نپرهيزد
بيش از چهل سال پيش كه با مجاهدين آشنا شدم از ايدئولوژي و مرام و آرمان آنها
چيزي نمي دانستم. اما از همان ابتدا ميخ هايي بر من و اين سازمان كوبيده شد كه
مهرش با جان به در شود. از مجاهدين چيزي نمي دانستم ولي شنيدم كه اولين شهيد اين
سازمان تا آخرين گلوله اش جنگيد و با نارنجكي در مشت به ميان مزدوران شتافت و حرف
اول و آخر مجاهدين را با آنها گفت. از مجاهدين چيزي نمي دانستم ولي شنيدم كه مادري
به فرزندان خود پيام داد تا آخرين گلوله شان بجنگند والآ كه شيرش را حلالشان
نخواهد كرد و شنيدم كه مادري در دادگاه فرزند خود، حلواي شهادت جوانش را آورد و
بين همگان پخش كرد تا ديگران بدانند اين راه كه آغاز شده است چگونه ادامه خواهد
يافت. آن زمان البته احمدها و ناصرها كم بودند. مادران اين قهرمانان راهگشا نيز
اندك و انگشت شمار. اما اكنون با گذشت بيش از پنجاه سال از تولد اين خلق جديد كه
تمام مفاهيم انقلابي و ايدئولوژيكي را در ذهن و دل ما دگرگون كرد اين مائيم و صف
اندر صف برادران و خواهراني كه جاي شهيدان را پركرده اند و هريك سقف هايي نو از
فدا و ايثار زده اند. در اين كوره كه يك دم از بازدم نايستاده است همه مفاهيم و
ارزشها و واژه ها ذوب شده اند و معناهاي ديگري يافته اند. كه از جملة اين ها واژه
و مفهوم «مادر» است.
پيش از اين مادر را در مفهوم بيولوژيك آن و حداكثر با روابطي عاطفي مي
شناختيم. بعدها، همراه با گسترش مفهوم انقلاب،اين مفهوم نيز تكامل يافت. و براي
اولين بار در رمان معروف ماكسيم گوركي مادري را شناختيم كه راه فرزندش را ادامه
داد و در واپسين دم خود جمله اي تاريخي گفت: حقيقت را نمي توان به درياي خون خاموش
كرد» اما واقعيت اين است كه انقلاب ادامه يافت. يعني باز هم مفاهيم و واژه ها ذوب
شدند عيارشان ناب تر شد و معناي جديدي يافتند. به قول برادر بزرگمان رضا رضايي
سخن
از ماندن و ماندنها نيست
سخن
از رفتن هم نيست.
سخن
اين است كه خاكستر تو،
تخم
رزمآور ديگر باشد،
سخن
از سوختن است.
و حالا براي ديدن اين واقعيت تجربه شده كه خاكستر ما تخم رزم آور هزاران
رزمنده ديگر شده است به مادران مجاهد نگاه كنيم. به سير تحول آنها در سازمان خودمان نگاه كنيم تا بيشتر
و عميق تر بفهميم كه امثال مادر رضايي ها و مادر صادق ها چه كرده و حاوي چه
ارزشهايي هستند.
قصة نسل من و تو چنين بود كه رفت
كودكاني، خواهراني
و يكي چند برادراني...
مادراني دارم
بيتوته كرده در خرابه هاي ماه
غزلخوان بيشه هاي آوارگي
و سوكوار ستاره هاي تشنة بي نام.
مادراني كه در سياحتهاي زميني خود
حقيقت را
برجنازه هاي جوانان خود دزدانه ديدند
و با چشم باز گذشتند از نخلستان سوختة خاطرات
مادراني دارم
آه! مادراني دارم
صبورتر از نهرهاي زلال بي صدا
و شادتر از شمشادهاي گذرگاه عطوفت.
و
شادا كه امروز اين مادران كه خود كوههاي استواري و فداكاري هستند از شمارش بيرون
شده اند. به دور و بر خود بنگريم و ببينيم مادر ابراهيم پورها و مادر مسيح ها و
مادر فرزانه ساها را و مادران نسل جديد مجاهدين كه هريك شاهكارهايي در آگاهي و
ايستادگي هستند. مادراني كه در اشرف بر
جنازه فرزندان خود حاضر شدند و مادراني كه از تلويزيونها و راه دور پيكر غرقه به
خون جوانان خود را مشاهده كردند.
وقتي
به من اين افتخار داده شد كه چند كلام در اين مجلس صحبت كنم بي اختيار ياد نامه
عزيز به برادر مسعود افتادم كه درباره شهادت اشرف و موسي نوشته بود: «از كم سعادتي من بود كه شهادت نصيبم نشد. آن هم همراه موسي و
ديگر فرزندان عزيزم. مثل اين كه خدا خيلي چيزها از من ميخواهد خدا كند كه من
لياقتش را داشته باشم به قول فرزند شهيدم موسي كه مي گفت انسان بايد در راه خدا
خيلي سختيها را تحمل كند تا بتواند به درجه شهادت برسد».
و بعد بهتر فهميدم كه چرا برادر مسعود در پاسخ نوشته بود:
خدا را شكر كه تا كنون جز عزت و شرف و سرفرازي نصيب ما نكرده و ملت ما مي تواند به
مادران و زناني همچون خود شما تا ابد افتخار كند. مگر نه كه شما به حق در رديف
زنان بزرگ عالميد» و مادر بزرگوار مادر صادق يكي از همين بزرگ زنان عالم بود كه
برادر مسعود اشاره كرد.
تسليت مرا بپذيريد
اجازه مي خواهم حرفهايم را با شعري كه به يكي از همين
مادران تقديم شده به پايان ببرم
مادران انقلاب
انقلاب مادر است
مادر زيباييها،
مادر شهيدان،
مادر قهرمانان،
و مادر مادرانِ انقلاب،
وقتي كه در لباس سوك مي خندند.
وقتي كه سوگندشان
طنين ترانه هاي پرواز است
در كوچه هاي پژواك.
وقتي كه فراموش نمي كنند
فرزنداني را كه به خاك افتادند
تا مادران بدانند
انقلاب مادر مادرهاست
و انقلاب مادر زيباي ما است
در جامه سرخ سور
خندان بر تابوت پرگل جنازه اي خونين.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر