براي زندگان اشرف
كه بيش از شهيدانش به آنان افتخار مي كنم
ما از ريشه هاي پنهانيم آشنا با اره هاي تكرار
و از نسل ابرهاي پربار در شوره زارهاي تشنگي.
ما نورسته گياهيم, طفل بيابانها
آشنا با توفان و مهربان با خاك.
قصه ما را چريكان خونين دهاني مي دانند
كه در شهرها گم بودند
و سينة مشبكشان
جلودار حادثه بود.
از آن پلنگان جسارت بپرس
ما را در امتداد سپيده و آسمان
بر پيشاني كدام ستاره يافته اند؟
پدرانم مردند
در غم دربه دري
مادرانم رنج سياه روزي ايام را
با من و خواهر و چندين برادر
تقسيم كردند.
روزها رفتند,
ما مانديم.
برسر سفرة خشم
شب و روزي داشتيم.
پدرانم مردند در سنگر
پدرانم را
كشتند در سرما
يا كه در تبعيد دق كردند
قصة نسل من و تو چنين بود كه رفت
كودكاني, خواهراني
و يكي چند برادراني...
مادراني دارم
آه! مادراني دارم
بيتوته كرده در خرابه هاي ماه
غزلخوان بيشه هاي آوارگي
و سوكوار ستاره هاي تشنة بي نام.
مادراني كه در سياحتهاي زميني خود
حقيقت را
برجنازه هاي جوانان خود دزدانه ديدند
و با چشم باز گذشتند از نخلستان سوختة خاطرات
مادراني دارم
صبورتر از نهرهاي زلال بي صدا
و شادتر از شمشادهاي گذرگاه عطوفت.
كودكاني دارم
رها در خيابانهاي بغض
و عاصي در معابر خونين خشم.
كودكاني دارم ژنده
كتك خورده, مطرود
گاه رانده و گاه مانده
گاه بر خار
و گاه,
بر دار.
كودكاني كه بغضشان
تيغي است برگلوي اين جهان زشت
و كودكاني كه شاديشان
تقسيم نان شب است
خريده با پول فروش كليه هاي كوچكشان.
خواهراني دارم!
مهربان تر از رنگين كمان
هنگام كه خيمه مي زند از اين سو
تا آنسوي پل خيس از پس رگبار.
خواهراني
كه خواهران شمشيرند
و زيباتر از همه كوليان
به جاي سكه اي درشت
نقش سرخي از سرب گداخته بر پيشاني دارند.
برادراني دارم
شجاع تر از رعد
و كريم تر از ابر وقتي كه مي بارد
و نجيب تر از همه نيلوفران سحرگاهي
وقتي خونشان را از پاي دار به مرداب برده اند
برادراني كه پر مي كنند راهها و ميدانها را
از لاله هاي سرخ
در صبحگاه تيرباران.
من از نسل شادي شمشادها هستم
رسته در كنار سروها و همسايه با باغهاي عبور
شادي من از آن شما
از آن همة شما
شب 28مرداد88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر