از پس اين همه خون چيستي اي خيابان؟
(از مجموعة
محاكات خياباني)
(1)
در
هرگوشهات جاذبهاي پنهان است.
مثل
محبوبي
كه
وقتي عاشقش ميشوي،
تازه
ميتواني
كشفش
كني.
(2)
خيابان مرور خاطرات است
در دفتري جاري،
يا رودي تاريك
با ديوارههايي از رنگ و
ننگ.
(3)
هواي تو چون است؟
«زن خياباني» تو
زني است كه با چشم باز
و حنجرهاي پر فرياد در تو
ميميرد
و تصور جديدي از زن
ما را واژگون ميكند.
(4)
افول تو، سكوت تو ست
مثل شب
كه افول آفتاب است؛
و مثل من
كه افول شاديام
وقتي كه در سكوت، به افول تو
فكر ميكنم.
(5)
خيابان ثروت دستها است
مشت كرده و برآسمان
و انعقاد خون است
در رگهاي خفة بي فرياد.
(6)
جان پناه مني؛
هنگام رگبارها
و هجوم گلة پاسداران.
و حتي؛
هنگام كه در امان نيستم
از گزند تلخ بغض هاي شبانه.
(7)
خيابان!
خانة
يتيماني.
با
كودكاني از كار،
مادراني
گريخته از فاحشه خانههاي بي نام،
و
قواداني
با
لباس پاسداري.
(8)
قطعنامهها
بر تو خواندهاند.
اما
از
هر هزار يكي،
آري
فقط يكي،
باقي
نمانده بر حافظة ديوارهايت.
(9)
فرياد تو منشور من است.
براي اين كه ساكت نباشم،
براي اين كه هيچ منشوري را
نپذيرم،
وقتي كه تو ساكتي.
(10)
ساكت نيستي.
سكوتي؛
با چالههايي از هراس.
وقتي كه نور چراغ پاسداري
تنها روشناي كوچه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر