در متن خونين نطع
نطع خونين
ميدان تماشايي است!
در هر سو از
چهارسو
بخار خون جهنده و كف كرده
و مردي،
زني،
يا
كه كودكي هراسان
كت بسته،
پابسته،
چشم بسته...
و در ميانه؛
بر دار،
تكفير شده اي
ژنده
با تاجي از خار
شمع آجين،
برخاك...
و نگاهي خسته
به باروهاي دور...
بر نطع، در
فراز،
دوستاقباناني خوشلباس،
با قپه يا قبا
بر شانه و
سينه،
پشت در پشت،
نشانهايي از
تزوير و بلاهت.
يا ساطور به
دست و خنده به لب
با جامي از خون
و جامه اي از ريا...
بنگريد و
بشنويد!
از ميان شعله
ها،
از پس شليكها،
اين همه بوق و
ولوله و وروره
و نمايش ياوه
ها،
در بازارها و
حراجها،
يا روزنامه ها
و تلويزيونها
ـ اين فاحشه
خانه هاي بي صدا و باصدا ـ
با قلمزناني
گيج و گنگ و منگ و سنگ
كه در رقاصي
هاي مجلسي و محفلي خود
خون را از تيغة
غضبناك دشنه
با ولعي شهواني
مي ليسند...
و بنگريد!
در متن خونين اين نطع
تپش خاكستر داغ
ققنوسها
و باروهاي دور
را...
20اسفند90
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر