اين سنگ نشسته بر شقيقه را...
راستا كه اين سنگ نشسته بر شقيقه را
باريكة خوني تا چانه و گردن بايد...
موريانه هايي سمج
چوب دستي ام را تا مغز استخوانم مي جوند
تا در سنگيني جهاني پر از كهكشانهاي مغفول
پاي رفتن ها و ماندن ها را بشكنم
و انكار كنم وضوح آن كس را
كه حضورش غيبت ترديد است .
22مهر91
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر