براي خالد عيسي كه رفتنش را وداع با برادري يافتم
همچون تمام برادران ديگرم
پيراهنش از ابري سرخ بود
و وقتي بادها آمدند
عريان شد
غوطه ور، در دريايي كه آسمان بود.
با پلكاني بافته از شاخه هاي زميني
تا عرش ناپيداي خدا بالا رفت
و سلام سروها را
به آسماني پر پرنده رساند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر