صدگانه اي در كشف و ستايش خيابان
(1)
از خيابان نميترسند.
از ما نميترسند.
از ما وقتي كه در خيابان هستيم ميترسند.
براي همين است كه
وقتي از ميداني ميگذريم
كارت شناساييمان را دو بار نگاه ميكنند.
(1)
از خيابان نميترسند.
از ما نميترسند.
از ما وقتي كه در خيابان هستيم ميترسند.
براي همين است كه
وقتي از ميداني ميگذريم
كارت شناساييمان را دو بار نگاه ميكنند.
(2)
در ساعتهاي بيداري
پنجرهها يكديگر را خبر ميكنند.
عجله كن!
شايد مسافري در راه باشد
كه ساعتش را گم كرده باشد.
(3)
آژير!
آژير!
اين بار نه صداي ماشين پاسداران
و نه آژير آمبولانسها.
اخطار كه اين بار خيابان خالي است.
آژير!
آژير!
اين بار نه صداي ماشين پاسداران
و نه آژير آمبولانسها.
اخطار كه اين بار خيابان خالي است.
(4)
اندوهمان را مينويسيم بر ديوار.
برديوار
با خون نوشته اند:
رنگ با ننگ پاك نميشود.
(5)
در خيابان
هر كس فريادي ميزند.
و ديوار تنهايي
فرو ميريزد مثل اين پوستر بزرگ.
(6)
تماشاچيها
به پيادهروهاي آن طرف خيابان ميدوند.
ما در اين سو ماندهايم
رگبار گلولهها
تماشاچيان را از ما تشخيص نميدهد.
(7)
غبارها فرونشستهاند
پس از طوفاني كه آمده بود.
حالا نوبت كوكتلها است
كه با دودهايشان خيابان را نجات دهند.
(8)
شليك خواهيم كرد اين بار
به هر كس كه ديوارهايت را
مشبك كرده است.
ما تاب خون را
بر پيادهروهاي نجيب تو نداريم.
(9)
روز بايد گفت.
شب بايد گفت.
پيروز كسي است
كه روز و شب در خيابان است.
(10)
دو پاسدار به يكديگر گفتند
يادمان باشد وقتي به خانه برگرديم
با دست شسته برويم!
در خانه اما
با دستي كه بوي خون ميداد
جنازه فرزندانشان را در آغوش گرفتند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر