۳/۱۲/۱۳۹۳

مجنون تر از بيدي كه در باد مي رقصد

مجنون تر از بيدي كه در باد مي رقصد
براي غلامرضا خسروي كه مي خواست
«پرچم شرف و آزادگي» باشد، و شد

مجنون تر از بيدي كه در باد مي رقصد
تويي نشسته به تماشاي گذر ابر
و تمناي بي منتهاي رود.
منم كه مي لرزم در آستانة آب.

به انتظار
لب گشوده ام اي سراب آبي رؤيا.
و ساليان مي گذرد،
ميان وهم و خيال.

سواري كه نام روشنش فردا بود
گذشت از بيشة انبوه
و با اسبي سپيدتر از آرزو
گم شد در درون مه و ماه.

در كوچه هاي ماه
صداي اسبها مي آيد
صداي همهمة آب و رفتن و سوار
و كسي كه مي رقصد ميان خيال بيد و باد.

«از مجموعه هزارة آوارگي ماهي»


هیچ نظری موجود نیست: