درختي كه تويي!
با بوسه بر گونة زندانيان قهرماني
كه بي واهمه از
بند و دد
فرياد آزادي سر
داده اند.
درختي كه
ترا مي شناسد
بوي اقاقي
مي دهد
و هر برگش
نفسي از ريحان دارد.
درختي كه
ترا
در بامداد
تاريك روزهاي زنجير مي خواند
روشني تو
را مي آورد
از ساعات
بند.
درختي كه
تو را مي آورد
بر برگ
برگ شاخه هايش
خاطرات
آفتاب را نوشته است
در
كهكشاني از جان ترد جوانه.
درختي كه
تويي
خاطره اي
هستي پر از شكوفه هاي آواز
كه در فرداي
يقين
و بهاري
از ترانه اتفاق مي افتد.
30تير94
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر