صد بهار
در اين بهار دلپذير، چكامه ها شود پديد
زآبها، زخوابها
و از ميان بادها و يادها
شنيده مي شود صداي صد هزارها.
شنيده مي شود، ميان اين همه سكوت
صداي آن كه روي چوبه هاي دار
ترانه خواند:
ترانة دريغ و درد مادران
ترانة جوان صد جوان
ترانة جوانه ها.
نگاه كن!
به خاك و آب
به آسمان،
به سرخي شفق
كه رنگ خون، و رنگ زندة هواست.
نگاه كن به بوده ها
و سردي سروده ها
نگاه كن چگونه صد بهار،
بهارتر از بهار،
مي رسد زراه.
نگاه كن!
ميان اين همه پرندة سپيد
كه بوده اند اسير
و رسته اند ز دام صد كمين
و خوانده اند ترانة بقا
چگونه مي شود هواي پرسكوت
پر از صدا، پر از صدا
چگونه مي رسد بهار!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر