معرفي
كتاب
تا
اين مهتاب ارغواني است
در
گردهمايي بزرگ امسال مقاومت كتابي به نام
«تا اين مهتاب ارغواني است» منتشر كردم. اين كتاب شامل برخي از مقالات، تحقيقات،
شعرها و قصه هايم در رابطه با قتل عام سياه سال1367 بود.
در
بخش مقالات 7مقاله و تحقيق، در بخش شعرها
10شعر و در بخش قصه ها 5قصه آمده است.
ذيلا
مقدمه كتاب را جهت آشنايي بيشتر با محتواي كتاب نقل مي كنم:
قتلعام، زخم هميشه فروزان
قتلعام
30هزار زنداني سياسي با يك فتواي مذهبي در تابستان67، زخمي است هميشگي بر روح و وجدان
همه. نه تنها مردمي سوكوارند كه هريك به نحوي عزيزي را در نسلكشي سياه از دست دادند؛ كه همة ايرانيان همة وجدانهاي
بيدار جهانيان. همه كساني كه در گوشه و كنار جهان به انسان فكر مي كنند و در سوداي
بهروزي او روز و شب خود را سپري مي كنند.
براين اساس برماست كه از خود سؤال كنيم براي التيام
اين زخم چه كردهايم؟ بسيار روشن است كه اين جراحت تاريخي به صورتي
خودبه خودي فراموش نميشود. اتفاقاً رسوايي فاجعه به قدري است كه قاتلان
و دژخيمان نيز اكنون سعي در زدودن آن از خاطرههاي
ما دارند. آنان نه نامي از شهيدان ميبرند،
نه آماري از كشتهشدگان منتشر ميكنند و نه آمران و عاملان آن را به مردم معرفي كردهاند. افزون براين حتي گور قربانيان را تاب نميآورند و هر از گاهي گورستاني مورد توطئه قرار ميگيرد. يا به قطعة33 بهشت زهرا و يا گورستان خاوران حمله ميكنند؛ و همه با يك هدف مشخص. زدودن خاطرة شهيدان
به منظور خط زدن جنايتي مهيب از حافظة مردمي كه نميخواهند تن به يك آلزايمر فرهنگي بدهند.
در جريان فجيعترين
كشتار جمعي زندانيان سياسي در سال67 حتي منتظري به عنوان جانشين خميني به زبان آمد
و نتوانست قساوت و شقاوت نهفته در آن را تاب آورد. منتظري آن چه را كه خميني در حق
زندانيان بي دفاع و بي گناه كرد «رفتن به جهنم» ناميد و صراحتا اعلام كرد كه حاضر است
با «امام» تا لب جهنم برود ولي حاضر نيست به جهنم برود. اين مطلب را اسدالله بادامچيان(از
باند مؤتلفه) در صفحة653 كتاب «يادداشتها از كتاب خاطرات منتظري و نقد آن» نوشته است.
بادامچيان از قول منتظري نوشته است: «روزي احمدآقا نزد من آمدند و ملاقاتي سه ساعته
با من داشتند و در حقيقت از من بازجويي ميكردند
از جمله گفتند شما به آقاي محتشمي گفتهايد
مردم به ولايت فقيه راي دادهاند نه به ولايت احمد آقا و باز ميگفت شما به آقاي خامنهاي هم گفتهايد من حاضرم با امام تا لب جهنم بروم ولي حاضر
نيستم به جهنم بروم. معلوم شد هردو نفر صحبت مرا منتقل كردهاند. من به احمد آقا گفتم واضح است كه مردم به ولايت
فقيه راي دادند نه به ولايت شما، احمد آقا گفت آيا امام ميخواهند جهنم بروند؟ من گفتم ايشان نميخواهند جهنم بروند ولي اين كارها كه در زندانها
به نام امام انجام ميشود به عقيده من جهنم دارد و من نميتوانم روي آنها صحه بگذارم».
بدون اين كه هيچ توضيحي لازم باشد ميتوان فهميد خميني در پشت سر گذاشتن مرزهاي سبعيت
تا كجا رفته كه تا اين حد مورد تنفر حتي «حاصل عمر»ش قرار گرفته است. از اين همين جا
ميشود ميزان نفرت عمومي مردمي را فهميد. مردمي كه
خميني خائن به همه چيزشان، و از جمله به فرهنگ، مذهب و حتي عواطفشان، بود. و تاريخ
اين قبيل انسانها را نه ميبخشد
و نه حق دارد كه ببخشد. لعنت ابدي نثارشان تا روزي كه گفتهاند «قيام قيامت» است
در مقابل ما چه كردهايم؟ واقعيترين پاسخ اين است كه تا اين رژيم بر اريكة حاكميت
تكيه زده است امكان يك تحقيق جامع و اقدام مؤثر براي بررسي سياهترين جنايت سياسي تاريخ ميهن وجود ندارد. و عميقتر اين كه، جنايت آخوندها يك جنايت تمام شده نيست.
تا زماني كه آنها بر سر كار هستند جامعه و فرهنگ ما در گير يك جنايت مستمر است. بنابراين درست آن است كه هم و غم خود
را مصروف سرنگوني رژيم كنيم. اين اولين و مهمترين تجربة يك تحقيق ساده و بي طرفانه
است. و البته منطبق با تجربيات بسياري از محققان و پژوهشگران كه در نقاط ديگر درگير
اين مقوله بودهاند. آنان نيز همچون ما دريافتهاند: هدف نهايي اين قبيل مبارزات بايد نفي سيستمي
باشد كه بنيادش براساس نفي ارزش انسان ميباشد.
اما در بطن اين برداشت درست يك تهديد نهفته است.
آيا بهتر نيست ادامة اين قبيل تحقيقات را به آيندهاي بعد از سرنگوني محول كنيم؟ معناي اين كار اين
است كه حداقل در شرايط فعلي، كاري از دستمان برنميآيد. اما واقعيت بزرگتر و مهمتر اين است كه بايد با «فراموشي» جنگيد. يعني با
وجود تمام مشكلات، كه بسيار واقعي هم هستند، نبايد دست از تلاش براي ثبت وقايع و لحظات
اين جنايت سياه برداريم.
بيان يك تجربة دردناك شخصي در جريان ساليان كار
در اين مقوله اندكي روشنگر است.
از سال61 وقتي كه، با اتفاق چند تن از خواهران و
برادارانم، آغاز به جمعآوري
خاطرات زندانيان از بند رسته كرديم من شخصا با بيش از صد زنداني صحبت كردهام. بيش از صدها گزارش زندان زندانيان مجاهد را
خواندهام و در مجموعهاي كه تا چند سال پيش گردآوري شده بود مجموعه خاطرات(اعم
از زندان يا موارد ديگر) را در 150 جلد كتاب دستنويس گردآوردهام. ذكر اين آمار و ارقام به خاطر اين ا ست كه ميزان
افسوس خودم از از دست دادن فرصتهاي بسيار براي ثبت بسياري واقعيات بيان كنم. بسياري
از زندانيان در مبارزه با ارتجاع به شهادت رسيدند بدون اين كه فرصت شود گزارشهاي خود
را تكميل كنند. بسياري از گزارشها در جريان تحولات و دست به دست شدنها گم شدند، تعداد
زيادي از گزارشهاي رسيده به دست ما هم در جريان بمباران قرارگاههاي مجاهدين در عراق
از بين رفتند. به عنوان نمونه يك كارتن گزارش دست خود من بود كه براي كار روي مساله
قتلعام تهيه كرده بودم. اين كارتن بالكل از بين رفت.
زماني كه من خبر از بين رفتن آن همه گزارش و سند را شنيدم به واقع احساس كردم فرزندان
خودم را از دست دادهام.
اما به خود نهيب زدم كه بايستي هرطور شده با «فراموشي» جنگيد. زمان ميگذرد و بسياري از خاطرات محو ميشوند. اما نبايد ترديد داشت كه مستندترين اسناد
جنايتهاي ضدبشري حكومت آخوندي همين خاطراتي است كه توسط باقي ماندگان آن جنايات نوشته
شده است. دادگاههاي آينده به اين خاطرات و شهادتها نيازمند است و اين كاري است كه ما
از همين حالا ميتوانيم
بكنيم. هم از اين رو از تمام كساني كه يا خود شاهد جنايت بودهاند و يا به هردليل خبري از حادثه دارند تقاضا مي
كنم كه دانستههاي
خود را بنويسند و منتشر كنند. اين يك درخواست نيست. يادآوري يك وظيفه آنها است. نوشتن
و گفتن و افشاگري در اين مورد وظيفة همة ما و ديگراني است كه به نحوي شاهد و گواه حكومت
وحشيترين حكومت تاريخ خود بوده ايم.
اين كتاب كوششي است در اين راستا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر