چشمهاي تو
و مشرقهاي من
اين، چه حكايت است؟
صبحگاه زود
و گهواره هاي تكرار...
اين چشمها، اين چشمها، مشرقهاي من اند.
و روز
ادامه مي يابد در لحظه هاي بي توافق
در دقايق خفيف صدا.
فرومي ريزم از پائيز
در برگ ريزانهاي زرد
با هر غروب نگاه
و مشرقهاي من
اين، چه حكايت است؟
صبحگاه زود
و گهواره هاي تكرار...
اين چشمها، اين چشمها، مشرقهاي من اند.
و روز
ادامه مي يابد در لحظه هاي بي توافق
در دقايق خفيف صدا.
فرومي ريزم از پائيز
در برگ ريزانهاي زرد
با هر غروب نگاه
.26مهر87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر