(معرفي سه شكنجهگر كابينة احمدينژاد)
(1)
انتضاب احمدينژاد به عنوان رياست جمهوري بعد از خاتمي، درسال 84 ، حاوي پيام روشني بود. كشتي اصلاحات درهم شكسته شده بود و حناي فريبكار بزرگ آن، خاتمي، ديگر نه براي خارجيها و نه براي داخليها رنگي نداشت. به ناچار خامنهاي بايد پرده را كنار ميزد و برسركوب بيشتر تأكيد ميورزيد. احمدينژاد مهرة دستچين شده او براي اين دور از بازي بود. مردي كه از همان روز اول رياستش به درستي نام «مرد هزار تير» گردن آويزش شد و همگان دانستند كه مهره جديد خامنهاي اين بار شكنجهگري است كه هزار تير خلاص برشقيقه زندانيان سياسي شليك كرده است. پيام روشن بود.
معمولاً احمدينژاد و كابينه او را به نام «كابينه پاسداران» مينامند. البته اين درست است. واقعيت دارد كه از 21تن وزراي كابينه او 13تن سوابق طولاني در سپاه و وزارت دفاع وارگانهاي وابسته به آنها را داشتند.
داوود دانش جعفري، حسين صفارهرندي، مصطفي محمدنجار، سيد مهدي هاشمي، محمد جهرمي، مسعود ميركاظمي، سيدپرويز فتاح، محمد سعيدي كيا، محمدرضا اسكندري، محمد رحمتي، عليرضا طهماسبي، محمد سليماني و عليرضا علي احمدي وزراي پيشنهادي اقتصاد، فرهنگ و ارشاد اسلامي، دفاع، رفاه، كار، بازرگاني، نيرو، مسكن، جهاد، راه و ترابري، صنايع و معادن، ارتباطات و تعاون هركدام داراي سوابق اعلام شده و بسيار لو رفتهاي در نهادهاي سركوب هستند. اما اگر كابينه احمدينژاد را فقط كابينه پاسدارن بدانيم اشتباه كردهايم. واقعيت اين است كه علاوه برپاسداري، كابينه داراي ويژگي ديگري نيز هست. شكنجهگري و شركت مستقيم در قتل و كشتار زندانيان سياسي. در كابينه، و همكاران نزديك احمدي نژاد، كساني ديده ميشوند كه تنها پاسدار نبودهاند. بلكه در بازجوييها و شكجه ها و قتلها نقش مستقيم داشتهاند. مصطفي پورمحمدي، وزير كشور احمدي نژاد، آخوند جنايتكاري است كه تنها يكي از جرائمش عضويت در هيأت مرگ در جريان قتل عام 30هزار زنداني سياسي در سال1367 است. او چهره شناخته شدهاي است كه از همان سالهاي ابتداي حاكميت آخوندها كاري جز قتل و جنايت نداشته است. همچنين سرتيپ پاسدار حسين صفار هرندي و ديگران... ما در اينجا قصد بررسي سوابق تك به تك اعضاي كابينه يا همكاران احمدينژاد را نداريم اما به عنوان نمونه سه تن از آنان را برگزيدهايم كه به معرفي مختصر آنان ميپردازيم.
معاون هزار تير
اسفنديار رحيم مشايي(متولد 1339 در رامسر) يكي از معاونين اصلي احمدينژاد است. مشايي به قدري به احمدينژاد نزديك است كه مطبوعات حكومتي نوشتهاند او به كليه وزار و معاونان خود دستور داده حق ملاقات «با مقامات عالي نظام» را بدون اطلاع مشايي و يا الهام(سخنگوي دولت) ندارند. بعد از هرملاقات هم موظفند گزارش کامل آن را به اين دو نفر گزارش كنند.
او علاوه بر معاونت احمدي نژاد، ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و همچنين رياست مرکز مطالعات جهانی شدن را نيز به عهده دارد.
در سايت مشايي مشاغل ديگرش چنين آمده است:
جانشین رییس جمهور در شورای عالی ایرانیان خارج از کشور
عضو شورای نظارت بر صدا و سیما
عضو شورای فرهنگی دولت
نماینده رئیسجمهور در شورای نظارت بر سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
عضو کمیسیونهای اقتصاد و فرهنگی دولت.
مدیر کل اجتماعی وزارت کشور
مدیر شبکه رادیو پیام
مدیر شبکه رادیو تهران
معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران
رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران
مشايي از چهرههاي جنجالي كابينه احمدينژاد است. او در يك تقسيم كار با رئيس خود نقش متفاوت و به ظاهر متضادي به عهده دارد. براساس اين وظيفه كارهايي كرده و حرفهايي زده كه جنجالهاي بسياري برانگيخته است.
مثلاً در سال 87 وقتي مشايي به تركيه رفت در «مراسم دعوت از سرمایه گذاری برای طرحهای گردشگری» شركت كرد. در اين مراسم بود كه 12زن با لباس محلي براي تحويل قرآن به قاري رقصيدند. حضور مشايي در اين مراسم موجي از خشم بقيه مرتجعان را برانگيخت. به طوري كه خواستار استعفاي او شدند. از جمله به گزارش خبرگزاري ايسنا «آیتالله صافی گلپایگانی در درس خارج فقه روز چهارشنبه، اهانت و جسارت در یک همایش مربوط به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به ساحت مقدس قرآن کریم را شدیدا محکوم کرد». او همچنين گفت: «اهانت به قرآن قابل تحمل نیست و کسی که مسوول این سازمان است صلاحیت ندارد در این جایگاه باشد» (خبرگزاری ایسنا 23آبان87)
بعد از اين حادثه مشايي با اظهار اين كه «ايران امروز با مردم آمريکا و اسرائيل دوست است. هيچ ملتی در دنيا دشمن ما نيست اين افتخار است...» جنجال ديگري آفريد و خيليها عليهاش حرفها گفتند. از جمله دفتر سياسي سپاه هم خواستار استعفايش شد و در هفته نامه صبح صادق(29 مرداد87) نوشت: «اگر ایشان به دلیل سخنان زشت خود به این انتظارات به حق پاسخ ندهد، شایسته است رئیس جمهور در مورد استمرار حضور مشایی در مسئولیت سازمان میراث فرهنگی تجدیدنظر کند. چنین درخواستی بدان جهت است که تا به حال مواضع و سخنان مشایی در چندین نوبت برای دولت اصولگرای نهم دردسرساز شده و سخنان اخیر وی اولین اشتباه او نبوده که به راحتی قابل اغماض باشد».
كار آن چنان بالا گرفت كه جنجال حتي به جلسه علني مجلس رژيم كشيده شد. مشايي هم كه خط و ربط كاملي در دست داشت در مقابل گفت: «به هيچ وجه واژه ملت اسرائيل را به كار نبردهام . عبارت من مردم اسرائيل بود». و اضافه كرد كه : «هزار بار ميگويد مرگ براسرائيل».
در اين خيمه شب بازي خامنهاي و احمدينژاد ميخواستند از طريق مشايي به از ما بهتران پيام بدهند كه اگر قرار بر ساخت و پاخت باشد خود آنها بهترينش هستند. اما از قضا سركنجبين صفرا فزود. يعني به تضادهاي دروني چنان دامن زد كه بالاخره پاي خود «رهبر» را به ميان كشيد و با اشاره مستقيم او بود كه برخي سكوت كردند. اما قصد ما بررسي مواضع سياسي مشايي، و هدف نهايي جنجالهايي كه راه مياندازد نيست. بسيار روشن است كه نه مشايي و نه هيچ مهره ديگري به هيچ وجه نه ظرفيت و نه توان چنين «غلط كردنهايي» را دارد. آن چه كه به بحث ما مربوط ميشود اين است كه بيابيم چنين مهره هفت خطي از كجا آمده و در كدام شكنجه گاه تربيت شده است؟
خود مشايي اصلاً دوست ندارد به سوابق خود در وزارت اطلاعات و سپاه اشارهاي بكند. گوييا اصلاً آنها را فراموش كرده است. در حالي كه چهره واقعي او را وقتي ميشناسيم كه او را در منصب ««مسئول مناطق بحرانی» وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در زمان ریاستجمهوری سیدعلی خامنهای و وزارت محمد محمدی ریشهری ببينيم.
آقاي معاون هزار تير را نبايد فقط در آن ژستهاي ابلهانه سياسي باز شناخت. حتي نبايد دلخوش بود كه او را به خاطر اقداماتي كه در جهت نابودي آثار باستاني، از جمله سيد سيوند و آرامگاه كوروش، كرده است يك جنايتكار دانست. خبرگزاري رويتر در اول ارديبهشت86 گزارش داد « تظاهر كنندگاني كه به آبگيري سد سيوند اعتراض ميكردند، شعار ميدادند «مشائي، تو چنگيز خونريزي». حتي او را نميتوان با دزديهايش از مجموعه گرانبهاترين اشياء باستاني به انگلستان كه يك قلمش 70قطعه از اشياء مربوط به دوران هخامنشييان بوده است باز شناخت، او را به خاطر به آتش كشيدن و از بين بردن درِ ورودي كاروانسراي تاريخي رِباطِ شاه عباسي در مِيبُد اردِستانِ يزد كه به تلافي جشن دانشجويان در رستوران سنتي كاروانسرا انجام شد مورد محاكمه قرار داد. همه اينها هست اما «چنگيز»ي و «خونريز»ي مشايي در جاي ديگري است. او بازجويي است كه شخصاً به بازجويي از دستگيرشدگان سياسي پرداخته و آنها را شكنجه داده است. جرم اصلي او اين است و از اين نقطه است كه بايد شروع كرد و به ساير جرمهاي او پرداخت.
بهتر است در اين زمينه به نشريات باندهاي ديگر رژيم استناد كنيم كه سوابق او را بهتر از ما ميشناسند و بيشتر از ما ميدانند كه او چه شكنجهگر سفاكي بوده است.
در تابستان 87 نشريهاي به نام «همت» منتشر شد كه عكس مشايي را روي جلد خود و در محاصره تفنگها و هفت تيرها نشان ميداد. اين نشريه كه متعلق به انصار حزب الله است (همت مخفف "هستههای مقاومت تاکتیکی"). سرمقالة شماره مورد نظر ما را حسين الله كرم، فالانژ معروف انصار حزب الله، نوشته است. همت در يك گزارش خود با عنوان «تاريكيهاي روشن مرد مجهول دولت نهم: اسفنديار روئين تن» دربارة سوابق مشايي نوشته است. در قسمتي از مقاله ميخوانيم: «انقلاب كه پیروز می شود او ۱۸ساله است، جوان رامسری كه در فضای داغ گفتگوی آن روزها از پانزده سالگی برای مردم شهر و روستا سخنرانی كرده و حالا یك سخنران قهار شده و به محور فعالیتهای انقلابی شهر تبدیل شده است. راهاندازی راهپیماییها، نوشتن بیانیهها و پخش اعلامیههای حضرت امام، برگزاری هیأت مذهبی و خواندن دعای كمیل و ندبه نوجوان مداح و قاری قرآن را كم كم به جوان معتمد اول شهر تبدیل میكند». نويسنده سپس به سوابق مشایی در اطلاعات سپاه رامسر، اعزام او به كردستان ميپردازد و پس از تصريح به سوابق امنيتي و اطلاعاتي او نام مستعارش را به نام «مرتضي محب الاوليا» لو ميدهد و بعد هم مينويسد بعد از تشكيل وزارت اطلاعات مشايي «مسئول تدوین استراتژی نظام جمهوری اسلامی درخصوص اکراد ایرانی» بوده. همچنين در زمان وزارت ري شهري در وزارت اطلاعات مسئوليت «مناطق بحراني» كشور را عهده دار بوده است.
نویسنده همچنین مشایی را مؤسس «مؤسسه مطالعات ملی» (وابسته به وزارت اطلاعات) معرفی میکند و در توضیح نحوه آشنایی احمدینژاد با وی می نویسد: «احمدینژاد فرماندار خوی بود و مشایی عضو شورای ویژة تأمین استان. این آشنایی سبب گشت تا بعدها احمدینژاد شهردار به سبب شناختی که از سبک کار فرهنگی موفق او در کردستان داشت او را به سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران فراخواند».
با اين حساب كاملاً روشن است كه در پس اين چهرة فرهنگي كابينه مرد هزار تير، يك شكنجهگر سفاك و بيرحم قرار دارد كه در آزمايشهاي متعدد شكنجهگري و كشتار بسيار هم موفق بوده است.
مختصري دربارة يك وزير، يك شكنجهگر
احمدينژاد از نظر به كار گرفتن شكنجهگران در كارهاي اجرايي گوي سبقت را از همگنان خود ربوده است. يكي از اين وزيران شكنجهگر عبدالرضا مصري نام دارد. او در كابينه احمدينژاد به عنوان وزير رفاه و تآمين اجتماعي معرفي شده است. او در حالي به اين سمت گمارده شد كه عضو «كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي و نماينده مردم كرمانشاه» بود.
در سوابق ومشاغل او آمده است: عبدالرضا مصري متولد 1335 در كرمانشاه فوق ليسانس مديريت در رشته مديريت دارد. علاوه براين اقلام ديگري را هم براي سوابق تحصيلي او برشمردهاند. با توجه به نمونه «صادق كردان» وزير كشور احمدينژاد كه رسوايي مدرك دكتراي تقلبي اش از آكسفور انگلستان لو رفت بايد به مدارك مصري هم با ديده احتياط نگاه كنيم. به هرحال در شرح تحصيلات او ميخوانيم:
ـ کارشناسي زمين شناسي دانشگاه تربيت معلم تهران 1369
ـ کارشناسي ارشد زمين شناسي تهران 1374
ـ دکترا زمين شناسي دانشگاه تربيت معلم تهران 1380
در مورد سوابق اشتغال مصري ميخوانيم كه قبل از رياست كميسيون اجتماعي مجلس بر كرسي مشاغل زير تكيه زده است:
ـ ناظر شوراي عالي توسعه صادرات غيرنفتي
ـ عضو شوراي عالي اشتغال
ـ معاون كميته امداد امام خميني كشور
ـ مدير كل كميته امداد امام خميني استان كرمانشاه
ـ مدير عامل گروه صنعتي غرب
ـ جانشين دادستان انقلاب اسلامي كردستان
ـ داديار دادسراي انقلاب اسلامي كرمانشاه
ـ مسئول تعاون سپاه پاسداران انقلاب اسلامي غرب كشور
ـ عضويت در شوراهاي اشتغال، برنامهريزي ـ اجتماعي ـ ورزش
ـ مشاور كميته امداد در ستاد بيمه درماني
ـ عضو شوراي هماهنگي بيمههاي درماني استان
ـ مجري و طراح آئيننامه و دستورالعمل اجرايي پزشك خانواده براي اولين بار در كشور
ـ مدير نمونه كشور و دريافت لوح تقدير در جشنواره شهيد رجايي
ـ دريافت 38 لوح تقدير و افتخار از مسئولين كشور
انبوه اين مشاغل پر طنطنه چشممان را نگيرد. دليل اول تا به آخر دريافت 38لوح تقدير ايشان «جانشين دادستان انقلاب اسلامي كردستان»، « داديار دادسراي انقلاب اسلامي كرمانشاه»، «مسئول تعاون سپاه پاسداران انقلاب اسلامي غرب كشور» بوده است. در واقع اين مشاغل بوده كه مبناي پستهاي بعدي شدهاند. او بايد در سمت جانشين دادستان انقلاب اسلامي كردستان» چند نفر را اعدام كرده باشد تا به كابينه «مهرپرور» مرد هزار تير راه يابد؟ معناي «داديار دادسراي انقلاب اسلامي» براي همه كساني كه دستي برآتش شكنجه و كشتار دارند بسيار روشن است. براي اين كه تنها بر اساس تحليل حرف نزده باشيم گزارش مربوط به او را كه يك زنداني از بند رسته نوشته عيناً نقل ميكنيم: «در كابينه پاسدار هزار تير احمدينژاد فردي وجود دارد به نام عبدالرضا مصري كه سمت وزارت رفاه و تأمين اجتماعي را دارا ميباشد. اين فرد از بازجويان و شكنجهگران سنگدل در زندان ديزلآباد بود. مصري همراه با نوريان رئيس زندان ديزلآباد و حاج بهرام و آخوندهاي مرتجعي چون محمدعلي پرتوي به شكنجه زندانيان اشتغال داشت. او در سالهاي 60ـ65 يعني زماني كه فلاحيان حاكم شرع در كرمانشاه بود بازجوي دادگاه انقلاب بود. مصري به قدري بيرحم بود كه نه تنها اسيران را شكنجه ميكرد كه خانوادههاي آنان نيز از دست او در امان نبودند. به مادر پير خود من كه با صدها مصيبت و درد براي ملاقاتم آمده بود به تمسخر گفته بود «فرزندت كوپنش تمام شده» منظورش اين بود كه ميخواهد اعدامم كند. مادر من مدتها به تصور اين كه من كوپن غذا در زندان ندارم و گرسنه ميباشم ناراحتي و زجر كشيده بود. او يك بازجوي رسمي بود و هنگام بازجويي و شكنجه معمولاً يك اوركت آمريكايي ميپوشيد و همراه فردي به نام دهنوي كه مأمور دادگاه انقلاب بود».
با اين تفاصيل روشن ميشود كه داديار دادسراي انقلاب و جانشين دادستان انقلاب بودن دوره موفقيتآميزي براي او بوده و مصري به خوبي آموخته است كه در مشاغل رسمي سياسي نيز وظايفش را چگونه مانند رئيس خود، احمدينژاد، انجام دهد.
معمولاً احمدينژاد و كابينه او را به نام «كابينه پاسداران» مينامند. البته اين درست است. واقعيت دارد كه از 21تن وزراي كابينه او 13تن سوابق طولاني در سپاه و وزارت دفاع وارگانهاي وابسته به آنها را داشتند.
داوود دانش جعفري، حسين صفارهرندي، مصطفي محمدنجار، سيد مهدي هاشمي، محمد جهرمي، مسعود ميركاظمي، سيدپرويز فتاح، محمد سعيدي كيا، محمدرضا اسكندري، محمد رحمتي، عليرضا طهماسبي، محمد سليماني و عليرضا علي احمدي وزراي پيشنهادي اقتصاد، فرهنگ و ارشاد اسلامي، دفاع، رفاه، كار، بازرگاني، نيرو، مسكن، جهاد، راه و ترابري، صنايع و معادن، ارتباطات و تعاون هركدام داراي سوابق اعلام شده و بسيار لو رفتهاي در نهادهاي سركوب هستند. اما اگر كابينه احمدينژاد را فقط كابينه پاسدارن بدانيم اشتباه كردهايم. واقعيت اين است كه علاوه برپاسداري، كابينه داراي ويژگي ديگري نيز هست. شكنجهگري و شركت مستقيم در قتل و كشتار زندانيان سياسي. در كابينه، و همكاران نزديك احمدي نژاد، كساني ديده ميشوند كه تنها پاسدار نبودهاند. بلكه در بازجوييها و شكجه ها و قتلها نقش مستقيم داشتهاند. مصطفي پورمحمدي، وزير كشور احمدي نژاد، آخوند جنايتكاري است كه تنها يكي از جرائمش عضويت در هيأت مرگ در جريان قتل عام 30هزار زنداني سياسي در سال1367 است. او چهره شناخته شدهاي است كه از همان سالهاي ابتداي حاكميت آخوندها كاري جز قتل و جنايت نداشته است. همچنين سرتيپ پاسدار حسين صفار هرندي و ديگران... ما در اينجا قصد بررسي سوابق تك به تك اعضاي كابينه يا همكاران احمدينژاد را نداريم اما به عنوان نمونه سه تن از آنان را برگزيدهايم كه به معرفي مختصر آنان ميپردازيم.
معاون هزار تير
اسفنديار رحيم مشايي(متولد 1339 در رامسر) يكي از معاونين اصلي احمدينژاد است. مشايي به قدري به احمدينژاد نزديك است كه مطبوعات حكومتي نوشتهاند او به كليه وزار و معاونان خود دستور داده حق ملاقات «با مقامات عالي نظام» را بدون اطلاع مشايي و يا الهام(سخنگوي دولت) ندارند. بعد از هرملاقات هم موظفند گزارش کامل آن را به اين دو نفر گزارش كنند.
او علاوه بر معاونت احمدي نژاد، ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و همچنين رياست مرکز مطالعات جهانی شدن را نيز به عهده دارد.
در سايت مشايي مشاغل ديگرش چنين آمده است:
جانشین رییس جمهور در شورای عالی ایرانیان خارج از کشور
عضو شورای نظارت بر صدا و سیما
عضو شورای فرهنگی دولت
نماینده رئیسجمهور در شورای نظارت بر سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
عضو کمیسیونهای اقتصاد و فرهنگی دولت.
مدیر کل اجتماعی وزارت کشور
مدیر شبکه رادیو پیام
مدیر شبکه رادیو تهران
معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران
رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران
مشايي از چهرههاي جنجالي كابينه احمدينژاد است. او در يك تقسيم كار با رئيس خود نقش متفاوت و به ظاهر متضادي به عهده دارد. براساس اين وظيفه كارهايي كرده و حرفهايي زده كه جنجالهاي بسياري برانگيخته است.
مثلاً در سال 87 وقتي مشايي به تركيه رفت در «مراسم دعوت از سرمایه گذاری برای طرحهای گردشگری» شركت كرد. در اين مراسم بود كه 12زن با لباس محلي براي تحويل قرآن به قاري رقصيدند. حضور مشايي در اين مراسم موجي از خشم بقيه مرتجعان را برانگيخت. به طوري كه خواستار استعفاي او شدند. از جمله به گزارش خبرگزاري ايسنا «آیتالله صافی گلپایگانی در درس خارج فقه روز چهارشنبه، اهانت و جسارت در یک همایش مربوط به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به ساحت مقدس قرآن کریم را شدیدا محکوم کرد». او همچنين گفت: «اهانت به قرآن قابل تحمل نیست و کسی که مسوول این سازمان است صلاحیت ندارد در این جایگاه باشد» (خبرگزاری ایسنا 23آبان87)
بعد از اين حادثه مشايي با اظهار اين كه «ايران امروز با مردم آمريکا و اسرائيل دوست است. هيچ ملتی در دنيا دشمن ما نيست اين افتخار است...» جنجال ديگري آفريد و خيليها عليهاش حرفها گفتند. از جمله دفتر سياسي سپاه هم خواستار استعفايش شد و در هفته نامه صبح صادق(29 مرداد87) نوشت: «اگر ایشان به دلیل سخنان زشت خود به این انتظارات به حق پاسخ ندهد، شایسته است رئیس جمهور در مورد استمرار حضور مشایی در مسئولیت سازمان میراث فرهنگی تجدیدنظر کند. چنین درخواستی بدان جهت است که تا به حال مواضع و سخنان مشایی در چندین نوبت برای دولت اصولگرای نهم دردسرساز شده و سخنان اخیر وی اولین اشتباه او نبوده که به راحتی قابل اغماض باشد».
كار آن چنان بالا گرفت كه جنجال حتي به جلسه علني مجلس رژيم كشيده شد. مشايي هم كه خط و ربط كاملي در دست داشت در مقابل گفت: «به هيچ وجه واژه ملت اسرائيل را به كار نبردهام . عبارت من مردم اسرائيل بود». و اضافه كرد كه : «هزار بار ميگويد مرگ براسرائيل».
در اين خيمه شب بازي خامنهاي و احمدينژاد ميخواستند از طريق مشايي به از ما بهتران پيام بدهند كه اگر قرار بر ساخت و پاخت باشد خود آنها بهترينش هستند. اما از قضا سركنجبين صفرا فزود. يعني به تضادهاي دروني چنان دامن زد كه بالاخره پاي خود «رهبر» را به ميان كشيد و با اشاره مستقيم او بود كه برخي سكوت كردند. اما قصد ما بررسي مواضع سياسي مشايي، و هدف نهايي جنجالهايي كه راه مياندازد نيست. بسيار روشن است كه نه مشايي و نه هيچ مهره ديگري به هيچ وجه نه ظرفيت و نه توان چنين «غلط كردنهايي» را دارد. آن چه كه به بحث ما مربوط ميشود اين است كه بيابيم چنين مهره هفت خطي از كجا آمده و در كدام شكنجه گاه تربيت شده است؟
خود مشايي اصلاً دوست ندارد به سوابق خود در وزارت اطلاعات و سپاه اشارهاي بكند. گوييا اصلاً آنها را فراموش كرده است. در حالي كه چهره واقعي او را وقتي ميشناسيم كه او را در منصب ««مسئول مناطق بحرانی» وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در زمان ریاستجمهوری سیدعلی خامنهای و وزارت محمد محمدی ریشهری ببينيم.
آقاي معاون هزار تير را نبايد فقط در آن ژستهاي ابلهانه سياسي باز شناخت. حتي نبايد دلخوش بود كه او را به خاطر اقداماتي كه در جهت نابودي آثار باستاني، از جمله سيد سيوند و آرامگاه كوروش، كرده است يك جنايتكار دانست. خبرگزاري رويتر در اول ارديبهشت86 گزارش داد « تظاهر كنندگاني كه به آبگيري سد سيوند اعتراض ميكردند، شعار ميدادند «مشائي، تو چنگيز خونريزي». حتي او را نميتوان با دزديهايش از مجموعه گرانبهاترين اشياء باستاني به انگلستان كه يك قلمش 70قطعه از اشياء مربوط به دوران هخامنشييان بوده است باز شناخت، او را به خاطر به آتش كشيدن و از بين بردن درِ ورودي كاروانسراي تاريخي رِباطِ شاه عباسي در مِيبُد اردِستانِ يزد كه به تلافي جشن دانشجويان در رستوران سنتي كاروانسرا انجام شد مورد محاكمه قرار داد. همه اينها هست اما «چنگيز»ي و «خونريز»ي مشايي در جاي ديگري است. او بازجويي است كه شخصاً به بازجويي از دستگيرشدگان سياسي پرداخته و آنها را شكنجه داده است. جرم اصلي او اين است و از اين نقطه است كه بايد شروع كرد و به ساير جرمهاي او پرداخت.
بهتر است در اين زمينه به نشريات باندهاي ديگر رژيم استناد كنيم كه سوابق او را بهتر از ما ميشناسند و بيشتر از ما ميدانند كه او چه شكنجهگر سفاكي بوده است.
در تابستان 87 نشريهاي به نام «همت» منتشر شد كه عكس مشايي را روي جلد خود و در محاصره تفنگها و هفت تيرها نشان ميداد. اين نشريه كه متعلق به انصار حزب الله است (همت مخفف "هستههای مقاومت تاکتیکی"). سرمقالة شماره مورد نظر ما را حسين الله كرم، فالانژ معروف انصار حزب الله، نوشته است. همت در يك گزارش خود با عنوان «تاريكيهاي روشن مرد مجهول دولت نهم: اسفنديار روئين تن» دربارة سوابق مشايي نوشته است. در قسمتي از مقاله ميخوانيم: «انقلاب كه پیروز می شود او ۱۸ساله است، جوان رامسری كه در فضای داغ گفتگوی آن روزها از پانزده سالگی برای مردم شهر و روستا سخنرانی كرده و حالا یك سخنران قهار شده و به محور فعالیتهای انقلابی شهر تبدیل شده است. راهاندازی راهپیماییها، نوشتن بیانیهها و پخش اعلامیههای حضرت امام، برگزاری هیأت مذهبی و خواندن دعای كمیل و ندبه نوجوان مداح و قاری قرآن را كم كم به جوان معتمد اول شهر تبدیل میكند». نويسنده سپس به سوابق مشایی در اطلاعات سپاه رامسر، اعزام او به كردستان ميپردازد و پس از تصريح به سوابق امنيتي و اطلاعاتي او نام مستعارش را به نام «مرتضي محب الاوليا» لو ميدهد و بعد هم مينويسد بعد از تشكيل وزارت اطلاعات مشايي «مسئول تدوین استراتژی نظام جمهوری اسلامی درخصوص اکراد ایرانی» بوده. همچنين در زمان وزارت ري شهري در وزارت اطلاعات مسئوليت «مناطق بحراني» كشور را عهده دار بوده است.
نویسنده همچنین مشایی را مؤسس «مؤسسه مطالعات ملی» (وابسته به وزارت اطلاعات) معرفی میکند و در توضیح نحوه آشنایی احمدینژاد با وی می نویسد: «احمدینژاد فرماندار خوی بود و مشایی عضو شورای ویژة تأمین استان. این آشنایی سبب گشت تا بعدها احمدینژاد شهردار به سبب شناختی که از سبک کار فرهنگی موفق او در کردستان داشت او را به سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران فراخواند».
با اين حساب كاملاً روشن است كه در پس اين چهرة فرهنگي كابينه مرد هزار تير، يك شكنجهگر سفاك و بيرحم قرار دارد كه در آزمايشهاي متعدد شكنجهگري و كشتار بسيار هم موفق بوده است.
مختصري دربارة يك وزير، يك شكنجهگر
احمدينژاد از نظر به كار گرفتن شكنجهگران در كارهاي اجرايي گوي سبقت را از همگنان خود ربوده است. يكي از اين وزيران شكنجهگر عبدالرضا مصري نام دارد. او در كابينه احمدينژاد به عنوان وزير رفاه و تآمين اجتماعي معرفي شده است. او در حالي به اين سمت گمارده شد كه عضو «كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي و نماينده مردم كرمانشاه» بود.
در سوابق ومشاغل او آمده است: عبدالرضا مصري متولد 1335 در كرمانشاه فوق ليسانس مديريت در رشته مديريت دارد. علاوه براين اقلام ديگري را هم براي سوابق تحصيلي او برشمردهاند. با توجه به نمونه «صادق كردان» وزير كشور احمدينژاد كه رسوايي مدرك دكتراي تقلبي اش از آكسفور انگلستان لو رفت بايد به مدارك مصري هم با ديده احتياط نگاه كنيم. به هرحال در شرح تحصيلات او ميخوانيم:
ـ کارشناسي زمين شناسي دانشگاه تربيت معلم تهران 1369
ـ کارشناسي ارشد زمين شناسي تهران 1374
ـ دکترا زمين شناسي دانشگاه تربيت معلم تهران 1380
در مورد سوابق اشتغال مصري ميخوانيم كه قبل از رياست كميسيون اجتماعي مجلس بر كرسي مشاغل زير تكيه زده است:
ـ ناظر شوراي عالي توسعه صادرات غيرنفتي
ـ عضو شوراي عالي اشتغال
ـ معاون كميته امداد امام خميني كشور
ـ مدير كل كميته امداد امام خميني استان كرمانشاه
ـ مدير عامل گروه صنعتي غرب
ـ جانشين دادستان انقلاب اسلامي كردستان
ـ داديار دادسراي انقلاب اسلامي كرمانشاه
ـ مسئول تعاون سپاه پاسداران انقلاب اسلامي غرب كشور
ـ عضويت در شوراهاي اشتغال، برنامهريزي ـ اجتماعي ـ ورزش
ـ مشاور كميته امداد در ستاد بيمه درماني
ـ عضو شوراي هماهنگي بيمههاي درماني استان
ـ مجري و طراح آئيننامه و دستورالعمل اجرايي پزشك خانواده براي اولين بار در كشور
ـ مدير نمونه كشور و دريافت لوح تقدير در جشنواره شهيد رجايي
ـ دريافت 38 لوح تقدير و افتخار از مسئولين كشور
انبوه اين مشاغل پر طنطنه چشممان را نگيرد. دليل اول تا به آخر دريافت 38لوح تقدير ايشان «جانشين دادستان انقلاب اسلامي كردستان»، « داديار دادسراي انقلاب اسلامي كرمانشاه»، «مسئول تعاون سپاه پاسداران انقلاب اسلامي غرب كشور» بوده است. در واقع اين مشاغل بوده كه مبناي پستهاي بعدي شدهاند. او بايد در سمت جانشين دادستان انقلاب اسلامي كردستان» چند نفر را اعدام كرده باشد تا به كابينه «مهرپرور» مرد هزار تير راه يابد؟ معناي «داديار دادسراي انقلاب اسلامي» براي همه كساني كه دستي برآتش شكنجه و كشتار دارند بسيار روشن است. براي اين كه تنها بر اساس تحليل حرف نزده باشيم گزارش مربوط به او را كه يك زنداني از بند رسته نوشته عيناً نقل ميكنيم: «در كابينه پاسدار هزار تير احمدينژاد فردي وجود دارد به نام عبدالرضا مصري كه سمت وزارت رفاه و تأمين اجتماعي را دارا ميباشد. اين فرد از بازجويان و شكنجهگران سنگدل در زندان ديزلآباد بود. مصري همراه با نوريان رئيس زندان ديزلآباد و حاج بهرام و آخوندهاي مرتجعي چون محمدعلي پرتوي به شكنجه زندانيان اشتغال داشت. او در سالهاي 60ـ65 يعني زماني كه فلاحيان حاكم شرع در كرمانشاه بود بازجوي دادگاه انقلاب بود. مصري به قدري بيرحم بود كه نه تنها اسيران را شكنجه ميكرد كه خانوادههاي آنان نيز از دست او در امان نبودند. به مادر پير خود من كه با صدها مصيبت و درد براي ملاقاتم آمده بود به تمسخر گفته بود «فرزندت كوپنش تمام شده» منظورش اين بود كه ميخواهد اعدامم كند. مادر من مدتها به تصور اين كه من كوپن غذا در زندان ندارم و گرسنه ميباشم ناراحتي و زجر كشيده بود. او يك بازجوي رسمي بود و هنگام بازجويي و شكنجه معمولاً يك اوركت آمريكايي ميپوشيد و همراه فردي به نام دهنوي كه مأمور دادگاه انقلاب بود».
با اين تفاصيل روشن ميشود كه داديار دادسراي انقلاب و جانشين دادستان انقلاب بودن دوره موفقيتآميزي براي او بوده و مصري به خوبي آموخته است كه در مشاغل رسمي سياسي نيز وظايفش را چگونه مانند رئيس خود، احمدينژاد، انجام دهد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر