هنوز ميتپد
با لاية ضخيم يخزده
بر پوست مرطوب برفآلودش.
هنوز
نفس ميكشد
با انبوه مردگانش در مغاك
و ضجههاي عريان و گرسنة كودكان.
زمين را ميگويم
زمين مادر را كه ميخندد
با شانههاي تكيده
كه پوشيده بود با گيسواني سپيد
در مقتل فرزندان بيشمار.
مادر مرا بهسبزي دوبارة خانه ميخواند.
باقیمانده مطلب .....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر