هنگام وقوع كجا بودي؟
به ياد برادر مسعود
كه ياد يادها است
هنگام
وقوع كجا بودي؟
من زير
باران مي گريستم از شوق،
و در
خيابانهاي بي عابر
مي دويدم
به سوي تنهايي...
خورشيد
شانه ام را بوسيد
و من ماه
نيمه را مثل يك سيب گاز زده
مي فشردم
ميان انگشتهايم
هنگام كه
نيمة ديگرش گم بود.
در
كهكشاني از ابر و ماه
كوليانه
در ستاره اي بي نام رقصيدم
و آب از
چشمه اي نوشيدم
كه
گوزنهاي مجروح را مي شناخت.
هنگام
وقوع در جنگلي گمشده در رؤيا
من به سوي
شعر رفتم
و بي آنكه
در بزنم
وارد خانه
اي از واژه ها شدم.
در اتاق
شادي ها
تو نمي
داني؟يا كه مي داني؟
هنگام
وقوع شعر
من ترا
ديدم.
21دي94
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر