ولي ياد يكي از مقالات خودم افتادم كه در بهمن ماه گذشته درباره ايشان نوشتم. اسمش «دشمن كيست؟ به راستي دشمن كيست؟» بود.
آن را ذيلا درج مي كنم. در محتوا فرقي نكرده است.
دشمن کیست؟ به راستی دشمن کیست؟
اگر کسی بیاید بگوید بعضیها می گویند خامنه ای دشمن است ولی نیست، به او چه می گویید؟ و اگر بگوید بعضیهای دیگر می گویند احمدی نژاد دشمن است ولی او هم نیست، چه می گوییم؟
و اگر باز هم گفت یک عده دیگر می گویند : «در حقیقت سپاه و بسیج و حامیان دولت و نیروهای دولتی خیانتکار که پول نفت را می گیرند و مردم را نابود می کنند، دشمنان ملت هستند» اما آنها هم نیستند چه؟ و اگر کسی بگوید آنها هم که می گویند دشمن ما آخوندها هستند اشتباه می کنند به او چه می گوییم؟. یا وقتی بگوید «حتی نیروهای حکومتی و دستگاه تبلیغاتی حکومت هم که با تمام قوا روبروی مردم ایستاده اند، دشمن اصلی مردم نیستند» یا « بخش وسیعی از نیروهای سپاه» و« بخش مهمی از نیروهای وزارت اطلاعات» دشمن نیستند به او چه می گویید؟ حتما از او می پرسید پس دشمن کیست؟ حالا اگر بیاید و جواب بدهد: «مشکل اصلی نادانی و فقر است، مشکل اصلی استبداد و بی عدالتی است» او را چگونه موجودی می یابید؟ شوت؟ عوضی؟ بیسواد و ابله؟ بی درد؟ لوده؟ آن قدر لجتان نمی گیرد که به او بگویید مردک، خجالت نمی کشی؟ به راستی از روی مادران عزادار شرم نمی کنی؟ از زنانی که روزانه توی خیابانها زیر باتون و لگد لباس شخصیها و پاسداران له می شوند خجالت نمی کشی؟ از آن جوانی که عریانش کرده و توی خیابان با مشت و لگد به جانش افتاده بودند شرم نمی کنی؟ مردم را راست راست توی خیابان سوراخ سوراخ می کنند و از روی جسدشان هم با ماشین می گذرند بعد تو به فکر «بخش مهم نیروهای وزارت اطلاعات» هستی که دشمن نیستند؟ بعد یاوه می بافی که مشکل اصلی «نادانی و فقر» است؟ نادان چه کسی است؟ این مردمی که توی خیابان آن طور شعار می دهند و آن طور فداکاری می کنند «نادان» هستند؟ یا آن قاتلان و جنایتکارانی که دستور به «کهریزک»ی کردن دستگیرشدگان می دهند؟ فراموش کرده ای که اتفاقا هردو طرف خیلی خوب می دانند که دشمنشان کیست؟
شما هرچه می خواهید بگویید من تعریف این آدم را می خواهم. برای این که راحت تر به تعریف این «موجود» برسیم تقاضا می کنم به یکی دو مشخصه دیگر هم توجه کنید. بعد ببنید این موجود تبدیل به چی می شود!
این جناب با پز بسیار روشنفکری ادعای «اپوزیسیون» هم دارد. مقاله اش را این طور شروع کرده است: «اولین سوال برای کسی که مبارزه می کند این است که چه کسی دشمن ماست؟ چه کسی در مقابل ماست و چه کسی یا کسانی هدف برخوردهای ما هستند؟» خوب از این آقا بپرسید شما مگر مبارزه می کنید؟ چرا بی خودی به خودتان تهمت می زنید؟ با کی مبارزه می کنید و از کی تا حال؟ تا آنجا که ما عکس شما را در اوین کنار لاجوردی دیده ایم شما در عهد ولی نعمتتان مقامی در وزارت کشور داشته و مدیر کلی بوده اید برای خودتان، و بسیار شنیده ایم و عکسهایتان هم حاکی از روابط بسیار صمیمانه تان با لاجوردی دژخیم است. هرچند دیوار حاشا بلند است و در خارج کشور شما عینک دودی زده وارد صف «مبارزه کنندگان» شده اید ولی ممکن است بفرمایید تئوری «اسب تروا» را چه کسی برای قیام کنندگان ۲۲بهمن داد؟ و حالا که خیانت بسیاری از حضرات بی جربزه، و تاثیرات مخرب در جا زدنشان در برابر توپ و تشرهای خامنه ای اثبات شده ممکن است شما بفرمایید معنای اسب تروا چه بود؟ غیر از خلع سلاح کردن مردم؟ و دم برق دادن آنها! آن هم مردمی که به خیابان آمده اند تا به راستی با «اصل ولایت فقیه» تعیین تکلیف کنند.
با این حساب به سوال اول خودمان برگردیم که این موجود به راستی کیست که با تردستی و شیادی آی دزد، آی دزد سر داده است که «دشمن کیست؟»
من این موجود را بی رودربایستی و بدون هیچ اما و اگری یک «نفوذی» می نامم. نفوذی همان کسانی که در مقاله «دشمن کیست»ش سعی کرده است آنها را از زیر تیغ در ببرد. نفوذی خامنه ای یا سپاه یا وزارت مربوطه یا هرکوفت وزهر مار دیگری فرق نمی کند. دعوا هم در این نقطه با کسی ندارم. این کبوتر دو برجه نفوذی دشمن در این ور مرزها است. و لابد با مأموریتهای مشخص و دادن تئوریهایی از قبیل اسب تروا! و خیلی چیزهای دیگر که ما فعلا خبرش را نداریم. اما همین قدر هم کافی است تا او را در جایگاه واقعی اش بشناسیم.
علی الحساب برای رفع هرگونه ت خوش خیالی بخشی از مقاله اش را عینا نقل می کنم. از نظر من این مقاله یک سند تاریخی است که در دادگاه باید ارائه اش داد. کی و کجایش بماند برای بعد. ولی دور و دیر نیست.
دشمن کیست؟
سید ابراهیم نبوی
....بسیاری از مردم فکر می کنند دشمن اصلی مردم ایران احمدی نژاد است، اوست که ملت را به خاک ذلت نشانده است. اما برخی دیگر فکر می کنند که احمدی نژاد فقط یک عروسک در دستهای خامنه ای است و به همین دلیل خامنه ای به عنوان دشمن اصلی ملت باید از میان برود. اما برخی دیگر چنین نظری ندارند، آنها معتقدند در حقیقت سپاه و بسیج و حامیان دولت و نیروهای دولتی خیانتکار که پول نفت را می گیرند و مردم را نابود می کنند، دشمنان ملت هستند. البته دیدگاهی دیگر نیز وجود دارد، در آن دیدگاه دشمن اصلی لباس شخصی ها و نیروهای سرکوب هستند که باید هدف حملات جنبش قرار بگیرند. برخی دیگر معتقدند که اصلا دشمنان اصلی اینها نیستند، بلکه مافیایی که ما نمی شناسیم ولی پشت همه چیز هست دشمن ماست. برخی دیگر هم مطمئن هستند که دشمن اصلی ما آخوندها هستند که پشت سر آنها هم انگلیس است. واقعا کدام یک از آنها دشمن ماست؟ آیا فقط یک دشمن داریم یا در حقیقت طیفی گسترده از دشمنان در صف روبروی ملت قرار دارند؟
همواره در جامعه ما یک دشمن یا مجموعه ای از دشمنان فرض شده اند. اینطور راحت تر است. وقتی بتوانیم دشمنی را فرض و تصور کنیم طبیعی است که جنگ ما روشن تر و آشکارتر می شود. دائی جان ناپلئون معتقد بود کار کار انگلیسی هاست. آیت الله خامنه ای معتقد است آمریکا و عوامل داخلی آنها دشمن اصلی هستند. مجاهدین خلق معتقدند که رژیم دجال دشمن است و آقای بنی صدر زمانی ملاتاریا را دشمن ملت می دانست. در نگاه بسیاری از افراد دشمنان دیگری را هم می توان فرض کرد، برخی دشمن اصلی را روشنفکران می دانند، برخی دیگر حتی ملت ناآگاه را دشمن اصلی پیشرفت ایران می دانند.
ما کاری به دیگران نداریم، می خواهیم بدانیم دشمن جنبش سبز کیست؟ چه کسی یا کسانی هستند که دشمن جنبش سبز هستند و می خواهند جنبش را خفه کنند؟
من فکر می کنم دشمن اصلی ما احمدی نژاد نیست، اگر فرض کنیم که مشکل ما احقاق حقوق از دست رفته مردم است، طبیعی است که بپذیریم که قبل از احمدی نژاد هم حقوق ملت ما پایمال می شد. حتی می خواهم بگویم که خامنه ای هم که مانع مهمی پیش روی ماست، دشمن اصلی ما نیست. بسیاری از مردم در دوران خاتمی که خامنه ای در موقعیت رهبری بود، احساس خوبی نسبت به زندگی در ایران داشتند و از سوی دیگر قبل از رهبری آیت الله خامنه ای هم مشکل نقض حقوق ملت با جدیت وجود داشت. می خواهم بگویم که حتی نیروهای حکومتی و دستگاه تبلیغاتی حکومت هم که با تمام قوا روبروی مردم ایستاده اند، دشمن اصلی مردم نیستند. من مطمئنم که بخش اعظم کارکنان وزارتخانه های دولتی و حتی روزنامه کیهان و کارکنان سفارتخانه هایی که ما روبروی آنها تظاهرات می کنیم و بخش وسیعی از نیروهای سپاه که در سرکوب مردم نقش دارند، و بخش مهمی از نیروهای وزارت اطلاعات هم، نه تنها از دولت احمدی نژاد و وضعیت کنونی کشور خوششان نمی آید بلکه دوست دارند که در میان نیروهای سبزی باشند که برای آزادی و دموکراسی ایران تلاش می کنند.
یک کمی دقیق تر نگاه کنیم، حتی آن مردمی هم که حامی دولت احمدی نژاد به نظر می رسند، دشمنان ما نیستند، کسی که بخاطر فقر و یا ناآگاهی یا تبلیغات رسانه ای در تظاهرات نمایشی حضور پیدا می کند، فقط یک قربانی است. قربانی وضعیتی نامطلوب و ناعادلانه. وقتی از خانه یک مدیر دولتی معتقد به ولایت فقیه مثل روح الامینی پسری بیرون می آید که بخاطر جنبش سبز با تمام وجود تلاش می کند و بخاطر آن کشته می شود، مطمئنا در خانه های حامیان دولت نیز بسیاری از دوستان ما زندگی می کنند. یکی از دوستان من می گفت، در مسابقه فوتسال پسر یکی از کسانی که به طرفداری از دولت شعار می دادند و توسط سبزها متهم می شدند، در میان سبزها بود و وقتی می دید پدرش که بخاطر وضعیت خود در صف روبرو ایستاده است، توسط مردم به مزدوری متهم می شود، اشکش درآمده بود. نه می توانست علیه دولت شعار ندهد، نه می توانست علیه پدرش که طرفدار دولت نبود اما در موقعیت اتهام قرار داشت، چیزی بگوید.
ممکن است بگوئیم افراد مسوولند و فردی که مسوول است نمی تواند بخاطر حفظ وضع خود روبروی ملت بایستد، اما باز هم فرقی نمی کند. آنها هم دشمن ما نیستند، آنها در وضع بدی گرفتارند، دشمن اصلی ما وضعیتی است که در آن گرفتاریم، وضعیتی که به آسانی نمی تواند با خلاصه شدن در یک نفر یا یک گروه، محدود شود.
مشکل ما دشمن نیست، جنبش سبز خواسته هایی فراتر از یک فرد یا یک گروه اجتماعی دارد، ما آزادی و دموکراسی را برای همان سربازی که روبروی ما ایستاده است هم می خواهیم. آنهایی که در حکومت هستند و حکومت بخاطر عدم اعتماد به آنها مزدور استخدام می کند، نیروهای جنبش سبز هستند. همان هایی که کنسرت برگزار می کنند و وقتی علیه آنها شعار می دهیم سکوت می کنند. آنها در دل شان شعارهای ما را تکرار می کنند و آرزو می کنند که جنبش سبز پیروز شود تا آنها هم آزاد باشند.
صحنه جدالی وجود ندارد، کسی حر بن یزید ریاحی نیست، چرا که کسی یزید و امام حسین نیست. جنبش سبز خواسته ملتی است که می خواهند تغییر کنند، می خواهند وضع خودشان را تغییر دهند. بسیاری از دوستان آینده ما در میان کسانی هستند که فکر می کنیم امروز دشمن ما هستند. جنبش سبز به همین دلیل زنده است، به این دلیل که دائما گسترده تر و بزرگتر می شود و به این دلیل که مخالفانش روز به روز محدود تر و مشخص تر می شوند. آنچه خواهد شکست افرادی نیستند که ما آنها را باید در هم بشکنیم، چنین فرضی غلط است. همه آنها در فردایی که دور نیست در صف حامیان جنبش سبز خواهند بود و همه کسانی که برخی تصور می کنند برای نابودی ما نقشه می چینند، در حقیقت دارند برای پیروزی ما تلاش می کنند. مشکل اصلی نادانی و فقر است، مشکل اصلی استبداد و بی عدالتی است. یک جنبش اجتماعی زمانی پیروز می شود که زنده باشد و این زنده بودن به معنای رویش دائمی است. جنبش سبز زنده است و در همه جای ایران ریشه دارد. مساله این است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر