گاهي، نگاهي(3)
«
درجريان تحقيق پيرامون درآوردن اسامي و مشخصات برخي شكنجه گران رژيم آخوندي به مشكل نوشتن نام يكي از آنها برخوردم.
همه زندانيان گوهردشت در جريان قتل عام سال67 گزارش داده اند كه رئيس آن زندان هزار سلول، شيخ كينهجو و سفاكي بود به نام ناصريان. بسياري گواهي دادهاند كه او با چه غيظي اسيران را به دم برق نيري و اشراقي مي داد و با چه شقاوتي از كشتار مظلومانه آنان لذت مي برد.
كساني كه اول بار مرا با اين دد درنده آشنا كردند گفتند كه اسم اصلي او «مغيثهاي» (با همين املا) بوده است. ما هم در همه جا رعايت كرديم و اسم او را شيخ محمد مغيثه اي( با نام مستعار ناصريان) نوشتيم.
اما اخيراً برخي دوستان تذكر داده اند كه مقيسه يكي از روستاهاي نزديك سبزوار است و املاي آن هم «مقيسه» است و نه «مغيثه».
در فرهنگ دهخدا هم آمده است: «مقيسه دهي از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار است»
يك خرده بيشتر كه برگردي با چند اسم ديگر از جنس و جنم همين ناصريان برخورد مي كني. مثلاً
وب لاگهاي رژيم از فردي به نام موسي الرضا مقيسه نام مي برند كه فرمانده كميته سبزواربوده بعد شده دادستان انقلاب اسلامي در بروجرد و درود و در«مبارزه هوشيارانه و بيامان با توطئهگران عليه امنيت و هويت ديني و ملي کشور» آن قدر شركت داشته كه عاقبت در روز27 فروردين ماه 1363 «در توطئهاي شوم توسط منافقين خائن بيگانهپرست آفتاب پرفروغ وجودش به خاموشي گرائيد». روزنامه كيهان شريعتمداري هم از «محمود مقيسه» نوشته كه متولد 1340 بود و در 5مرداد67 (به تاريخ دقت كنيد) « در منطقه اسلام آباد به شهادت رسيد» (روزنامه كيهان 29 آبان86) سايت دانشگاه ملي (بهشتي ) از يك استادي نام مي برد به نام حجت الاسلام حسين مقيسه كه حضرتشان در يك «خودنگاري» يادآوري كردهاند كه در حوزه علميه قم و مشهد درس خوانده و الان دروس عمومي از جمله انديشه اسلامي و اخلاق اسلامي درس مي دهند (بخورد توي سرش).
اينها آدم را به شك مياندازند كه نكند املاي درست نام ناصريان هم «مقيسهاي» باشد و نه «مغيثهاي».
اما با يك مقدار تفحص بيشتر به نام آخوندي به نام « فاضل مغيثهاي سبزواري» برميخوريم كه از شاگردان ملا هادي سبزواري بوده است.
در لغت هم كه ميگردي ميبيني مغيثه نام يكي از منزلگاههاي راه مكه به طرف عراق بوده كه امام حسين در آن جا فرود آمد به معناي سرزمين باران رسيده مي باشد.
اين است كه آدم باز شك ميكند. نام اين جلاد سفاك را چگونه مينويسند؟ نظر شخصي من اين است كه همان «مغيثهاي» درست است. اما چه اين باشد و چه آن، مهم نيست. ما با آن مقيسهاي يا مغيثهاي كار داريم كه ناصريان مي خوانندش و بازجوي شعبه3 اوين بوده بعد داديار شده و يكي از سياهترين پروندهها را در برخورد با زندانيان دارد و دربارهاش نوشتهاند: « براي اين که بتواند در زمان کمتر، اعدام بيشتري انجام دهد، بعد از اين که بچهها بر طناب دار معلق ميشدند پاي آنها را گرفته و ميکشيد تا زودتر خفه شوند. گاهي هنوز بدنها گرم بود، ولي از طناب پايين ميآورد تا دستة بعد را اعدام کند...» نوشتهاند كه او به دادياري در دادستاني انقلاب خيابان معلم رسيده است. اما باز هم مهم نيست.
چنين جنايتكاري هركجا باشد و نامش را هرطور بنويسد، روزي در دادگاه حقيقت ياب مردمي بايد پاسخگو باشد.
از نفر چهارم بهبعد...
دوازده سيم بكسل آويزان
دوازده چهارپايه
دوازده محكوم چشم بسته
با پاهاي برهنه و ورم كرده.
بهبالاي چهارپايه ميبرندشان.
سيم بكسلها را بهگردنشان مياندازند.
با مشتي بر آنها و لگدي بر چهارپايه
كار را تمام ميكنند.
از نفر چهارم بهبعد
نيازي بهمشت و لگد نيست.
آنها خود از سكوهايشان ميپرند
و سكوت دوزخي زيرزمين با فريادهايشان شكسته ميشود.
همه زندانيان گوهردشت در جريان قتل عام سال67 گزارش داده اند كه رئيس آن زندان هزار سلول، شيخ كينهجو و سفاكي بود به نام ناصريان. بسياري گواهي دادهاند كه او با چه غيظي اسيران را به دم برق نيري و اشراقي مي داد و با چه شقاوتي از كشتار مظلومانه آنان لذت مي برد.
كساني كه اول بار مرا با اين دد درنده آشنا كردند گفتند كه اسم اصلي او «مغيثهاي» (با همين املا) بوده است. ما هم در همه جا رعايت كرديم و اسم او را شيخ محمد مغيثه اي( با نام مستعار ناصريان) نوشتيم.
اما اخيراً برخي دوستان تذكر داده اند كه مقيسه يكي از روستاهاي نزديك سبزوار است و املاي آن هم «مقيسه» است و نه «مغيثه».
در فرهنگ دهخدا هم آمده است: «مقيسه دهي از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار است»
يك خرده بيشتر كه برگردي با چند اسم ديگر از جنس و جنم همين ناصريان برخورد مي كني. مثلاً
وب لاگهاي رژيم از فردي به نام موسي الرضا مقيسه نام مي برند كه فرمانده كميته سبزواربوده بعد شده دادستان انقلاب اسلامي در بروجرد و درود و در«مبارزه هوشيارانه و بيامان با توطئهگران عليه امنيت و هويت ديني و ملي کشور» آن قدر شركت داشته كه عاقبت در روز27 فروردين ماه 1363 «در توطئهاي شوم توسط منافقين خائن بيگانهپرست آفتاب پرفروغ وجودش به خاموشي گرائيد». روزنامه كيهان شريعتمداري هم از «محمود مقيسه» نوشته كه متولد 1340 بود و در 5مرداد67 (به تاريخ دقت كنيد) « در منطقه اسلام آباد به شهادت رسيد» (روزنامه كيهان 29 آبان86) سايت دانشگاه ملي (بهشتي ) از يك استادي نام مي برد به نام حجت الاسلام حسين مقيسه كه حضرتشان در يك «خودنگاري» يادآوري كردهاند كه در حوزه علميه قم و مشهد درس خوانده و الان دروس عمومي از جمله انديشه اسلامي و اخلاق اسلامي درس مي دهند (بخورد توي سرش).
اينها آدم را به شك مياندازند كه نكند املاي درست نام ناصريان هم «مقيسهاي» باشد و نه «مغيثهاي».
اما با يك مقدار تفحص بيشتر به نام آخوندي به نام « فاضل مغيثهاي سبزواري» برميخوريم كه از شاگردان ملا هادي سبزواري بوده است.
در لغت هم كه ميگردي ميبيني مغيثه نام يكي از منزلگاههاي راه مكه به طرف عراق بوده كه امام حسين در آن جا فرود آمد به معناي سرزمين باران رسيده مي باشد.
اين است كه آدم باز شك ميكند. نام اين جلاد سفاك را چگونه مينويسند؟ نظر شخصي من اين است كه همان «مغيثهاي» درست است. اما چه اين باشد و چه آن، مهم نيست. ما با آن مقيسهاي يا مغيثهاي كار داريم كه ناصريان مي خوانندش و بازجوي شعبه3 اوين بوده بعد داديار شده و يكي از سياهترين پروندهها را در برخورد با زندانيان دارد و دربارهاش نوشتهاند: « براي اين که بتواند در زمان کمتر، اعدام بيشتري انجام دهد، بعد از اين که بچهها بر طناب دار معلق ميشدند پاي آنها را گرفته و ميکشيد تا زودتر خفه شوند. گاهي هنوز بدنها گرم بود، ولي از طناب پايين ميآورد تا دستة بعد را اعدام کند...» نوشتهاند كه او به دادياري در دادستاني انقلاب خيابان معلم رسيده است. اما باز هم مهم نيست.
چنين جنايتكاري هركجا باشد و نامش را هرطور بنويسد، روزي در دادگاه حقيقت ياب مردمي بايد پاسخگو باشد.
از نفر چهارم بهبعد...
دوازده سيم بكسل آويزان
دوازده چهارپايه
دوازده محكوم چشم بسته
با پاهاي برهنه و ورم كرده.
بهبالاي چهارپايه ميبرندشان.
سيم بكسلها را بهگردنشان مياندازند.
با مشتي بر آنها و لگدي بر چهارپايه
كار را تمام ميكنند.
از نفر چهارم بهبعد
نيازي بهمشت و لگد نيست.
آنها خود از سكوهايشان ميپرند
و سكوت دوزخي زيرزمين با فريادهايشان شكسته ميشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر